تاريخ آغاز نزول قرآن

اگرچه قبلاً به اين موضوع اشاره كرديم، ولي براي توضيح بيشتر يادآور ميشويم: درباره اينكه آغاز نزول قرآن در چه روز و چه ماهي صورت گرفته است ميان دانشمندان اسلامي اختلاف نظر وجود دارد، چنانكه در تاريخ بعثت رسول اكرم (صلي الله عليه و آله) در ميان مورخان و محققان اختلاف عقيده موجود است (در تاريخ بعثت پيامبر (صلي الله عليه و آله) ميان مورخين اختلاف وجود دارد: برخي آنرا روز شنبه هشتم و يا دوم ربيع‌الاول (تاريخ يعقوبي ج 2 ص 17) و برخي بيست و هفتم رجب (تاريخ الخميس ج 1 ص 280، 281) و گروهي هفدهم ماه رمضان (تاريخ ابي الفداء ج 1 ص 115) ميدانند). و ما درباره آغاز نزول قرآن، آراء و اقوال زير را از محققان اسلامي مي بينيم:

بعضي از مفسرين معتقدند كه نيمه شعبان، تاريخ آغاز نزول قرآن مي‌باشد، و مي‌گويند منظور از «ليلتٍ مبارَكه» در آيه‌ هاي «انّا انزَلناهُ في لَيلَتٍ مبارَكَتٍ، انّا كنّا مُنْذرينَ، فيها يُفرَقُ كلُّ اَمْرِ حَكيمٍ» (دخان، 3و4: ما قرآن را در شب فرخنده‌أي فرو فرستاديم، ما بيم دهندگان بوديم. در آن شب هر امر استواري از هم جدا مي‌گردد) شب نيمه شعبان مي‌باشد (البيان ج 1 ص 224. مجمع البيان ج 9 ص 61).

ولي اكثر محدثان و مفسران قرآن را عقيده بر آنست كه آغاز نزول قرآن در ماه رمضان قرار دارد (بنگريد به: تاريخ طبري ج 2 ص 300. سيره ابن هشام ج 1 ص 236. تاريخ ابي الفداء ج 1 ص 115. تاريخ يعقوبي ج 2 ص 17. مجمع البيان ج 9 ص 61. التبيان ج 9 ص 224. جامع البيان ج 25 ص 107 و 108. مقدمتان ص 235) كه عده‌اي از آنها روز يا شب آن را در هفته، مشخص كرده، و گروهي نيز بدون تعيين آن، برگزار نموده‌اند.

بايد گفت كه بطور كلي طبق صريح آيه «انّا اَنْزَلناهُ في لَيْلَتِ القَدر» بدون ترديد، نزول قرآن در شب قدر آغاز شده است، منتهي درباره شب قدر ـ كه در چه شبي و چه ماهي قرار داد ـ آراء گوناگوني ديده مي‌شود (راجع به شب قدر، هريك از شبهاي نيمه شعبان، اول، هفذهم، نوزدهم، بيست و يك، بيست و سوم، بيست و چهارم، بيست و پنجم و بيست و هفتن ماه رمضان را نوشته‌اند (رك: مجمع‌البيان ج 10 ص 518، 520) از ابن عباس روايت شده است و مجموع حروف «ليله القدر» نُه حرف است و حاصل ضرب سه در نه، بيست و هفت است. و بهمين مناسبت بايد شب قدر، شب بيست و هفتم باشد (رك: الكشكول شيخ بهايي) البته اين رأي با اِعمال ذوق و قريحه، بيشتر شباهت دارد و نمي‌توان آنرا بصورت يك رأي علمي و تاريخي و روايي قبول كرد): عده‌اي مي‌گويند شب قدر عبارت از شب نيمه شعبان است. ولي اكثر دانشمندان مي‌گويند شب قدر در يكي از شبهاي ماه رمضان قرار دارد، و دليل آنها آيه «شهرُ رَمضانَ الَّذي اُنْزِلَ فيهِ الْقُرآنُ…» (بقره، 185) است لكن همين دانشمندان در تعيين يكي از شبهاي هفدهم رمضان بعنوان شب قدر، اتفاق عقيده ندارند. و لذا برخي مي‌گويند شب هفدهم رمضان، شب قدر است چون منظور از «يَومَ الفُرقانِ» در آيه «اِنْ كُنْتُم آمَنْتُم باللهِ و ما اَنْزَلنا عَلي عَبْدِنا يَومَ الْفُرقانِ: يَومَ الْتَقي الْجَمعانِ» (انفال، 41: اگر ايمان آورده‌ايد به خدا و بآنچه بر بنده خود ـ روز فرقان و جدا دشن حق از باطل ـ فرو فرستاديم، روزي كه دو جمع و دو سپاه كفر و اسلام بهم رسيدند)، روز هفدهم رمضان است زيرا رسول خدا (صلي الله عليه و آله) صبح روز جمعه هفدهم ماه رمضان با مشركين در غزوه بدر مواجه شد و با آنها جنگ كرد( سيره ابن هشام، ج 1 ص 239، 240).

طبري مي نويسد: قرآن، وقتي بر رسول خدا (صلي الله عليه و آله) نازل شد كه هيجده شب از ماه رمضان گذتشه بود (تاريخ طبري، ج 2 ص 300). بنابراين آغاز نزول قرآن، شب نوزدهم ماه رمضان مي‌باشد. ولي طبق آراء اكثر محققان شيعه، شب قدر در يكي از شبهاي دهه آخر ماه رمضان قرار دارد (تاريخ طبري، ج 10، ص 518) كه بظن قوي و شهادت روايات فراوان، بايد گفت كه آغاز نزول قرآن كريم در همين شب بوده است.

سيوطي روايت جالبي در اين زمينه نقل مي كند. وي مي‌نويسد: از وائلت بن اسقع روايت شده است كه پيغمبر (صلي الله عليه و آله) فرمود: تورات، شش روز پس از رمضان، و انجيل پيش از سيزدهم رمضان، و زبور پيش از هيجدهم رمضان، و قرآن پيش از بيست و چهارم رمضان نازل گرديده‌اند. و بر حسب برخي روايات ديگر، صحف ابراهيم در اول ماه رمضان نازل شد، و اين حديث با آيه «شهرُ رَمِضانَ الَّذي اُنْزِلَ فيهِ الْقُرآنُ» و آيه «اِنّا اَنْزَلناهُ في ليْلَتِ القَدرِ» تطبيق مي كند.

بنابراين بايد شب قدر احتمالاً همان شب (بيست و سوم ماه رمضان) باشد كه قرآن يكباره به اسمان دنيا نازل شد، سپس روز بيست و چهارم به زمين نازل گشت كه آغاز آن «اِقرأ باسم ربك» بوده است. ولي اين مشكل پيش مي آيد كه پيغمبر (صلي الله عليه و آله) از نظر روايات اهل سنت در ماه ربيع الاول مبعوث گشت، و اين مطلب با آغاز نزول قرآن در ماه رمضان منافات دارد. حل اين اشكال بدينصورت است كه پيغمبر (صلي الله عليه و آله) در ماه ربيع‌الاول كه همان ماه تولد او است ـ با رويا و خواب ـ مبعوث شد، و پس از گذشت شش ماه از اين واقعه، در ماه رمضان و در عالم بيداري به آن حضرت، وحي نازل گرديد (الاتقان ج 1 ص 70، 71).

 

 

 

 

كيفيت نزول كتب آسماني بر انبياء و چگونگي نزول قرآن كريم

مقدمتاً ـ قبل از ورود در بحث و گفتگو از نزول تدريجي آيات قرآن ـ لازم به نظر مي رسد كه راجع به كيفيت نزول كتب آسماني بر انبياء گذشته، مطالبي به اختصار ذكر نماييم:

محققان اسلامي با اتفاق نظر مي‌گويند كه كتابهاي آسماني پيغمبران گذشته بطور دفعي و يكباره بر آنها نازل مي‌شد، اگر چه سيوطي مي‌نويسد يكي از علماء معاصر ما مخالف با اين رأي و عقيده است، ليكن خود او موافق عقيده جمهور علماء بوده و مي نويسد: كتب انبياء گذشته يكباره بر آنها نازل شده است و مي‌گويد: آيه: «و قال الَّذينَ كَفَروا لولا نُزِّلَ الْقُرآنُ جُملَتً واحدَتً كَذلكَ لِنُثّبِّتَ بِه فُؤادِكَ و رَتَّلناهُ تَرتيلاً» (فرقان، 33: كفار گفتند: چرا قرآن يكباره بر پيغمبر نازل نشد؟! بدينسان ما قرآن را نازل كرديم تا قلب ترا استوار داريم، لذا قرآن را بتدريج بر تو خوانديم) همين امر را تأييد مي‌نمايد. و نيز از ابن عباس روايت شده است كه يهود يا مشركان از پيغمبر سئوال كردند چرا قران مانند تورات يكباره نازل نگرديد؟ در پاسخ به اين اعتراض، قرآن صريحاً آنرا رد نمي‌كند، بلكه در اين مورد سكوت نموده، و صرفاً به بيان نزول تدريجي قرآن مي‌پردازد، و چنانكه آيه فوق‌الذكر بيان مي‌كند خداوند متعال در پاسخ با آنها فرمود: ما قرآن را بتدريج فرو فرستاديم تا قلب تو را استوار نگاهداريم. و اين خود تأييد ضمني نزول دفعي كتب آسماني انبياء سلف مي‌باشد. و اگر كتب آسماني انبياء گذشته تدريجاً نازل شده بود لازم بود قرآن در پاسخ به اعتراض يهوديان بگويد: نزول تدريجي قرآن، روشي است كه در بيان اين جهت، ساكت است، در حاليكه قرآن معمولاً به اعتراضهاي نابجا و سئوالهاي بيمورد پاسخ صريح مي‌دهد چنانكه به اعتراض مردم در مورد پيغمبر (صلي الله عليه و آله) پاسخ صريح مي‌دهد كه گفته بودند: «…ما لِهذاَ الرَسولِ يَأكُلُ الطَّعامَ و يَمشي في الاَسواقِ» (فرقان، 7) يعني اين چه پيامبر و فرستاده‌اي است كه مانند مردم عادي إذا مي‌خورد، و ميان كوچه و بازار راه مي‌رود؟!. خداوند متعال در پاسخ به اين اعتراض مي‌گويد: «و ما اَرسَلنا قَبلَكَ مِنَ المَرسَلينَ الّا اِنَّهم ليأكلونَ الطّعام و يَمشونَ في الأسواقِ» (فرقان، 20: و پيغمبراني پيش از تو نفرستاديم جز آنكه مي‌خوردند و در بازارها راه مي‌رفتند) يا در آيه «أَبعَثَ اللهُ بَشَرأ رِسولاً» (بني اسرائيل 94: آيا خداوند، بشري را بعنوان فرستاده خود مبعوث كرد؟) مي‌بينيم كه مردم مي‌پرسند آيا ممكن است خداوند، بشري را بعنوان رسول و فرستاده خود برانگيزد؟ خداوند متعال پاسخ صريح اين اعتراض را در آيه «وَما اَرُسَلنا قَبْلَكَ الّا رِجالاً نوحي الَيهمْ» (انبياء، 7: و پيش از تو رسولاني نفرستاديم جز آنكه مردماني (از نوع بشر) بودند كه به آنها وحي مي‌نموديم) صريحاً اظهار مي‌نمايد و همينگونه قرآن به هر سئوال و اعتراضي كه از ناحيه مشركين يا اهل كتاب مطرح مي‌شد جواب صريح داده، در حاليكه در مورد نزول دفعي كتب آسماني انبياء گذشته ـ كه مدَّعاي اهل كتاب را تشكيل مي‌داد ـ سكوت مي‌كند، و اين خود تأييد ضمني قسمتي از محتواي سئوال مشركين و يا يهوديان است.

البته بايد كه ادله ديگري براي اثبات نزول دفعي كتب انبياء گذشته وجود دارد كه سيوطي و ديگران در كتابهاي خود از آنها ياد كرده‌اند (الاتقان ج 1 ص 73). و نيز مي‌دانيم كه قرآن بطور پراكنده و تدريجاً در مدتي حدود بيست يا بيست و سه سال بر رسول خدا (صلي الله عليه و آله) نازل گرديد و اين كتاب آسماني بگونه‌أي مدون و مرتب كه در دسترس ما است بهمين صورت و يكباره بر پيغمبر نازل نشد، بلكه آيات و سور آن بر حسب شرايط و اوضاع و مقتضيات بصورت پنج يا ده آيه و يا كمتر و بيشتر و حتي گاهي بصورت يك آيه نازل مي‌گرديد.

سئوال: با توجه به نخستين آيه سوره قدر: «انّا انْزَلناه في ليلت القدر» كه حاكي از نزول دفعي و يكپارچگي قرآن است اين سوال پيش مي‌آيد كه ما چگونه مي‌توانيم قبول كنيم كه قرآن در ظرف بيست و اندي سال بتدريج بر پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله) نازل گرديد؟ و بعبارت ديگر: آيا نزول دفعي قرآن ـ كه بازده صريح آيه نخست سوره قدر مي‌باشد با نزول تدريجي آن ـ كه صريحاً از آيات ديگر استفاده مي‌شود و از خصوصيات و امتيازات قرآن نسبت به ساير كتب آسماني است ـ منافاتي ندارد؟ آيا اين دو مطلبِ متعارض، قابل توجيه و سازش مي‌باشد؟.

مرحوم طبرسي (رض) پس از طرح اين مشكل ـ ضمن تفسير سوره قدر ـ براي حل آن بنقل از ابن عباس مي‌نويسد: خداوند متعال قرآن را يكباره در شب قدر از لوح محفوظ به آسمان دنيا مازل كرد، و سپس جبرائيل آنرا قسمت به قسمت بصورت پنج يا ده آيه و يا كمتر و بيشتر و حتي بصورت يك آيه در مدتي حدود بيست و سه سال از جانب خدا بر پيغمبر (صلي الله عليه و آله) نازل گردانيد (مجمع‌البيان ج 10 ص 518). طبرسي توجيه ديگري را نيز از مقاتل نقل مي‌كند كه گفت: خداوند متعال قرآن را از لوح محفوظ بر فرشتگان كاتب و نويسنده، در آسمان فرو مي‌فرستاد و در شب قدر هر سال، همان مقداري از قرآن را ـ كه جبرائيل در طول سال براي پيغمبر مي‌آورد ـ يكباره نازل مي‌كرد، و به عبارت ديگر: در ماه رمضان هر سال، آياتي يكباره نازل ميشد و همين آيات بتدريج و هماهنگ تعاقب و پي آمد مقتضيات و حوادث، بر پيغمبر دوباره نازل مي‌گرديد (همان مرجع و صفحه. الاتقان ج 1 ص 63). امام فخر رازي از كساني است كه توجيه اخير را پذيرفته است.

اين دو توجيه، قابل قبول و در عين حال مورد تأييد آيات ديگر قرآن كريم مي‌باشد، يعني در اين مورد مي‌توانيم اينگونه توضيح دهيم كه روح و مقاصد قرآن و اهداف آن بصورت جمعي يكباره بر قلب پيغمبر نازل شد و تجلي يافت، اين توضيح با توجه به دو آيه‌أي كه ذيلاً ياد مي‌شود توضيحي در خور و مناسب بنظر مي‌رسد: آيه «…نَزَلَ بِهِ الرّوحُ الْاَمينُ علي قَبلِكَ…» (شعراء، 194) اشاره باين است كه جبرائيل امين، قرآن را بر قلب تو نازل نمود، يعني مقاصد و محتواي قرآن يكباره بر قلب پيغمبر افكنده شد. و آيه ديگر: «و قُرْآناً فَرَقْناةُ لِتَقْرَأَهُ علي النّاسِ علي مُكْثٍ…» (اسراء، 107) نشان مي‌دهد كه قرآن در يكجا جمع بود و خداوند آنرا از هم جدا نموده و آيه به آيه، و سوره به سوره، به تدريج بر پيغمبر (صلي الله عليه و آله) فرو فرستاد تا آنرا با درنگ و تأني بر مردم بخواند يعني به تدريج از عالم جمعي نزول يافته، و در عالم لفظ و عبارت، تكثر و تفرق پيدا كرد. و به تعبير ديگر: قرآن، تا آنجا كه به خود پيغمبر (صلي الله عليه و آله) منهاي مردم، مربوط ميشد بر قلب پيغمبر (صلي الله عليه و آله) يكباره نازل مي‌شد و قلبش آكنده از نورانيتِ تمام قرآن گرديد، ولي از آنجا كه قرآن بايد بمردم ابلاغ شود و به مردم ارتباط پيدا كند بايد بتدريج نازل گردد و بآنها ابلاغ شود.

توجيه سوم اين است كه منظور آيه «انا انزلناه في ليله القدر» بيان آغاز نزول قرآن مي‌باشد و سپس اين نزول به تدريج تا مدت بيست و اندي سال ادامه يافت. با اينكه در شب قدر، بخشي از قرآن نازل مي‌گرديد معهذا لفظ قرآن بر آن اطلاق گرديد، و اين اطلاق از باب تسميه جزء اسم كل است، يعني مي‌توان به يك آيه يا يك سوره و يا همه قرآن، لفظ قرآن را اطلاق نمود. «شعبي» كه يكي از مفسران قرآن است اين توجيه پذيرفته است (رك: مجمع‌البيان ج 10 ص 518. جلاءالاذهان ج 10 ص 408. منهج‌الصادقين ج 3 ص 398).

توجيه ديگر را برخي از محققان ديگر اسلامي بيان كرده‌اند كه قرآن يكباره از لوح محفوظ نازل گرديد، و حافظان قرآن و فرشتگان در مدت بيست شب آنرا بر جبرائيل قسمت به قسمت نازل كردند و جبرائيل بنوبه خود در حدود مدت بيست سال بتدريج آنرا بر پيغمبر (صلي الله عليه و آله) نازل كرد. ولي اين توجيه چندان قابل قبول نيست زيرا جبرائيل در ماه رمضان هر سال، قرآن را بهمان اندازه كه در طول سال تدريجاً نازل مي‌كرد بر پيغمبر (صلي الله عليه و آله) عرضه مي‌نمود. اگرچه در اين مورد روايتي از ابن عباس نقل شده است، ولي طرفداران اين توجيه خواسته‌اند ميان دو قول اول سازشي ايجاد نمايند. روايت ابن عباس از طرين ضحاك نقل شده كه گفت: «نزَلَ الْقُرآنُ جُملَتً واحِدَتً مِن عِندِالله مِن اللّوحِ الْمَحفوظ اِلي السَّفَرَتِ الكِرامِ الكاتِبين في السَّماءِ الدُّنيا، فَنَجَّمَهُ السَّفَرتُ علي جِبريلَ عِشرينَ ليلتً، و نَجَّمه جبرَيلُ علي النَّبيِّ عِشْرينَ سَنَتً» (الاتقان ج1 ص 69: قرآن يكباره از لوح محفوظ از پيشگاه خداوند متعال به نويسندگان و فرشتگان كاتب در آسمان دنيا نازل شد و اين نويسندگان و ظابطان، آنرا بر جبرائيل بمدت بيست شب تقسيم كرده، و جبرائيل(عليه السلام) در طول مدت بيست سال بتدريج بر پيغمبر اكرم (صلي الله عليه و آله) نازل ساخت).

در ميان اين توجيهات، توجيهي ـ كه بيش از همه ـ روايات فراواني آن را تأييد مي‌كند توجيه اول است.

 

 

 

 

 

حكمت نزول تدريجي آيات قرآن

پيش از اين يادآور شديم كه يكي از امتيازات قرآن نسبت به كتب آسماني ديگر، آن بوده كه علاوه بر نزول دفعي آن بر قلب پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله) ـ بعللي ـ قسمت به قسمت و بتدريج نيز بر رسول خدا (صلي الله عليه و آله) نازل گرديد.بهمين جهت دانشمندان، حكمتهاي متعددي براي نزول تدريجي قرآن ذكر كرده‌اند كه ما بعنوان نمونه برخي از آنها را در زير يادآور مي‌كنيم:

الف ـ دواعي و مقتضيات و حوادثي كه متعاقباً رخ مي‌داد اقتضاء مي‌كرد كه قرآن نيز تدريجاً و گام به گام همان حوادث، نازل گردد، يعني نزول بسياري از آيات قرآن با حوادث و رويدادها و نيازمنديهاي گوناگون زمان پيغمبر (صلي الله عليه و آله) ارتباط و پيوستگي داشت، و اين حوادث نيز بتدريج اتفاق مي‌افتاد. و بعبارت ديگر: برخي از رويدادها و وقايعي كه در زمان نبوت پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله) اتفاق مي‌افتاد زمينه نزول بسياري از آيات و سور قرآني بوده است كه از آن به «اسباب النزول» يا «شأن نزول» تعبير مي‌شود، و چون اين حوادث يكباره اتفاق نمي‌افتاد قهراً بايد قرآن بتدريج نازل گردد.

ب ـ بايد قبل از بيان حكمت دوم نزول تدريجي قرآن، يادآور شويم كه طبق برخي از روايات، قرآن كريم در سلسله طولي، سه مرحله از نزول را طي كرد تا در اختيار مردم قرار گرفت:

1- نزول در لوح محفوظ

2- نزول در بيت العزه آسمان دنيا

3- نزول تدريجي آن بوسيله جبرائيل بر پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله) (همان مرجع، ص 68)

مرحله اخير نزول قرآن، به مردم مربوط مي‌شود، يعني بايد در اين مرحله، كلام الهي تدريجاً بمردم ابلاغ گردد، ولي نزول تدريجي قرآن با اعتراض مشركين و يهوديان مواجه شد، چون مشركين معمولاً هر قصيده و شعر را يكجا مي‌شنيدند و نيز يهوديها معتقد بودند كه تورات يكباره بر موسي(عليه السلام( نازل شد، و خداوند ضمن حكايت از اعتراض مشركين و يهوديان به آنها پاسخ مي‌دهد مبني بر اينكه نزول دريجي قرآن بمنظور تقويت و پشتگرمي و آرامش خاطر پيغمبر (صلي الله عليه و آله) مي‌باشد، چنانكه گويد:

«و قال الَّذينَ كَفَروا لَولا نُزِّلَ الْقُرآنُ جُملتً واحِدَتً، كَذلكَ لِنُثَبِّتَ به فؤادِكَ و رَتَّلناهُ تَرتيلاً، ولا يأتونَكَ بِمَثَلٍ الّا جِئْناكَ بِالحَقِّ و اَحْسَنَ تَفسيراً» (فرقان، 32و 33: كفار گفتند چرا قرآن يكباره نازل نشد؟! بدينسان تا بدان وسيله قلبت را استوار داريم و آنرا بتدريج بر تو خوانديم، و براي تو مثلي نيارند مگر آنكه براي تو بحق و نيكوتر، تفسير آورديم).

يعني مشركين و كفار اعتراض كردند كه چرا قرآن يكباره نازل نگرديد چنانكه تورات و انجيل و زبور همينگونه نازل شد؟ ولي أي پيغمبر، ما قرآن زا بتدريج بر تو فرو فرستاديم تا قلب تو را آرام و مطمئن نگاهداريم، لذا ما قرآن را با تأني بر تو خوانديم. زيرا با تجديد وحي بر پيامبر گرامي (صلي الله عليه و آله) و استمرار و هماهنگي آن با زمان نبوت او، باعث دلگرمي آنحضرت ميشد. و در حقيقت پيوستگي و ادامه تدريجي نزول قرآن يكي از عوامل ثبات و پايداري پيغمبر (صلي الله عليه و آله) در مسئله دعوت او بشمار مي‌رفت، چون مي‌بايد آزار و تهديد و يا تطميع مخالفان اسلام در اركان ايمان و پايداري آن حضرت تزلزل وارد نسازد.

ج ـ نزول تدريجي قرآن اين امكان را براي پيغمبر و مردم همزمان او فراهم مي‌آورد تا بتوانند قرآن را حفظ نمايند زيرا پيغمبر اسلام (صلي الله عليه و آله) امّي بود يعني نه مي‌خواند و نه مي‌نوشت. ابن فورك مي‌گويد: عده‌أي از محققان مي‌گويند تورات يكباره نازل شد، چون پيامبري نازل گرديد كه خواندن و نوشتن مي‌دانست و او موسي (عليه السلام) بود، ولي خداوند، قرآن را بطور پراكنده و قسمت به قسمت نازل كرد، چون علاوه بر اينكه قرآن، غير مكتوب نزول يافت، برپيغمبري كه امي بود (مجمع البيان ج 1 ص 169. الاتقان ج 1 ص 71). با توجه به اينكه قرآن، نانوشته، بر پيغمبر امي، و بر مردمي كه اكثريت قريب به تمام آنها امي بودند نزل گرديد، بايد بتدريج نزول يابد تا امكاني براي حفظ آن موجود باشد. علاوه بر اين، نزول تدريجي قرآن براي نگارش آن كمك مؤثري بود، و خداوند اين نكات را با تعبيري موجز و كوتاه بيان و مي‌گويد:

«و قرآناً فَرَقُناهُ لِتَقرَأَهُ علي النَاس علي مُكْثٍ و نَزَّلْناهُ تَنْزيلاً» (اسراء، 106) منظور اين است كه قرآن بصورت پراكنده و بتدريج نازل شد تا پيغمبر با تأمل و درنگ، آنرا همگام با نزول آن بر مردم بخواند. لذا قرآن را بر حسب حاجت و وقوع حوادث بتدريج فرو فرستاد.

دـ اگر قرآن بصورت جمعي و يكباره بر مردم نازل مي‌شد، و احكام و قوانين آن بدفعات به مردم ابلاغ مي‌گشت، زير بار وظائفي ـ كه قرآن با ضوابط خاصي آنرا مشخص كرده بود ـ نمي‌رفتند، چون ما مي‌دانيم ملتي كه در آغاز ظهور اسلام اين قوانين به آنها ابلاغ شده بود، تازيان بودند، و اين ملت همزمان عصر جاهلي زندگي مي‌كردند، و با ملتهاي ديگر كمتر روابط فرهنگي و علمي و اجتماعي برقرار ساخته بودند. و علاوه بر اين تقريباً بطور كلي مخالف جهت قوانين اسلام زندگي مي‌كردند، و با آداب و رسوم كهن و ريشه داري سرو كار داشتندكه ترك آنها بطور يكباره، سخت دشوار و ناهموار بود، بايد اين ملت را تدريجاً نازل شد تا مردم بتدريج با قوانين آن خو گيرند.

بايد اضافه كرد كه قرآن بمنظور يك ايده و مثل اعلايي كه بايد روي عمل و رفتار مردم پياده شود نازل شده است، لذا همه جوانب امكان رفتار انسان را در نظر گرفته است. نه تنها همه قوانين متنوع قرآن يكباره بمردم ابلاغ نشد، بلكه در مورد يك قانون نيز ـ بمنظور خو گرفتن مردم به آن ـ تدرج و آشنايي لحظه به لحظه را مورد توجه قرار داده است، مثلاً براي پايان دادن به يك رسم و عادت اجتماعي و ملي كه ناپسند و در عين حال، سخت راسخ بود زمينه امكان ترك آنرا بتدريج فراهم آورد، ما مي‌دانيم كه اقوام تازي عصر جاهلي به خمر و مسكرات و قمار آلوده بودند.

قرآن براي ازميان بردن اين خوي و عادت نابخردانه ـ در مرحله اول ـ نظر آنان را به موضوع خمر و منشأ آن جلب مي‌نمايد و مي‌گويد: «ومِن ثَمَراتِ النَّخيلِ و الاَعنابِ تَتَّخِدونَ مِنهُ سَكَراً» (نحل، 69: از ميوه نخل و مو، مسكرات و يا شهد و شكر بدست مي‌آوريد).

و سپس با لحني آرام و مؤثر، آنان را به انديشيدن صحيح و تفكري سنجيده رهنمون مي‌گردد و مي‌گويد: «يسْئَلونَكَ عنِ الخَمرِ و المَيْسِرِ قُل فيهِما اِثمٌ كَبيرٌ و منافِع للنّاس و اثْمُهُما اَكْبَرُ من نَفْعهما» (سوره بقره، 219: (أي پيغمبر) درباره شراب و قمار از تو سؤال مي‌كنند، بآنها بگو در آنها گناهي بزرگ، و منافعي براي مردم هست و زيان و گناه آن از سود و منافع آن بزرگتر و مهمتر است) خداوند متعال در اين آيه بمردم هشدار مي‌دهد كه از منطق و عقل خود بدقت بهره‌برداري كنند باين معني كه مي‌گويد: در شراب و قمار منافع و مضاري وجود دارد كه مضار آنها بمراتب، بيشتر و مهمتر از منافع آنها است، و بديهي است كه فرد عاقل ازكاري كه زيان آن بر سود آن مي‌چربد خودداري مي‌كند، و اصولاً بايد انسان امور را بسنجد و ارزيابي كند و سپس با توجه به منافع آن دست بكاري گردد.

خداوند متعال در مرحله سوم براي برحذر داشتن مردم از اين آلودگي، محدوديتهاي زماني در شرب خمر بوجود آورد، چون مردم مكلف به نماز شده بودند و بايد اين فريضه را در شبانه روز پنج بار اقامه نمايند و طبق آيه «يا اَيُّها الَّذين آمنوا تَقْرَبوا الصَّلوتَ وَ اَنْتُم سُكاري حَتّي تَعْلَموا ما تَقولونَ» (نساء، 43: مردمي كه ايمان آورده‌ايد، در حاليكه مست مي‌باشيد به نماز نزديك نشويد تا آنگاه كه بدانيد چه مي‌گوييد) فرصت شرابخواري را محدود كرد، چون بر حسب اين آيه، نبايد مردم بهنگام نماز، مست باشند. بديهي است كه يك فرد مسلمان در فواصل ميان نمازهاي پنجگانه، ناگزير از شرابخواري مي‌پرهيزد، تا خود را شايسته نمازگزار سازد، و شايد كمتر اتفاق مي‌افتاد تا يك مسلمان فرصتي براي نوشيدن خمر ميان نمازهاي پنجگانه شبانه روزي بدست آورده و در عين حال بهنگام نماز مست نباشد.

قرآن كريم، پس از آنكه لحظه به لحظه خود را به هدف نزديك ديد، در مرحله چهارم، آخرين گام را در اين زمينه برداشته و با لحن قاطع و خالي از هرگونه مجامله مي‌گويد: «يا ايها الَّذينَ آمَنوا انَّما الخَمرُ والمُيَسَّرُ و الانتصابُ و الاَزلامُ رِجْسٌ مِن عملِ الشَيطانِ فاجْتَنِبوهُ لَعَلَّكُم تَفْلِحونَ، اِنَّما يُريدُ الشيطانُ اَن يوقِعَ بَينَكُمُ الْعَداوَتَ و البَغْضاءَ في الخمرِ و المَيسِرِ و يَصُدَّكُمْ عَنْ ذِكْرِالله و عن ذكرِالله و عن الصلوتِ فهل انتُم مُنْتَهونَ» (مائده، 90و91: مؤمنان! باده و قمار و بتان و تيرها پليدند و از كردار شيطان. پس از آنها دوري گزينيد تا رستگار شويد. شيطان صرفاً مي‌خواهد با باده و قمار ميان شما دشمني و كينه ايجاد نمايد و شما را از خدا باز دارد آيا شما (از اين اعمال نابجا) دست برمي‌داريد؟!).

ما در تاريخ مي‌بينيم كه در اين مرحله، رسم و عادت شراخواري از ميان ملت عرب رخت بربست، و همانطوري كه آيه، درخواست كرد، تازيان از شرابخواري دست برداشتند، لذا پس از اين به انتظار آن بسر مي‌بردند كه حد و مجازات شرابخواري به آنها اعلام گردد.

طبق بيان بسياري از مفسران، تحريم خمر، چهار مرحله را پيموده است كه ما براي مزيد اطلاع از شأن نزول آيات فوق‌الذكر و بيان اين چهار مرحله، گفتار ابوالمحسان جزجاني را در زير مي‌آوريم: وي ضمن تفسير آيه «يسئلونك علي الخمر و الميسر…» مي‌نويسد: «جماعتي مفسران روايت كرده‌اند كه خدايتعالي در خمر چهار آيت فرستاد: بمكه اين آيت آمد: «و من ثمرات النّخيل و الاعناب تتخذون منه سكراً…» (نحل، 69) و آنگه حلال بود، چون معاذ بن جبل و جماعتي از صحابه در اين باب مراجعت كردند، خداي تعالي اين آيت فرستاد: «يسئلونك عن الخمر و الميسر …» جماعتي دست بداشتند، و جماعتي دست بنداشتند، براي منافع كه درو بود، تا روزي عبدالرحمن بن عوف، ميزبان كرد، و طعامي بساخت، چون طعام بخوردند ايشان را خمر آورد، و ايشان خمر بخوردند، و هنوز آيت تحريم نيامده بود. نماز شام درآمد و ايشان مست شدند، يكي را در پيش داشتند تا نماز كند، «الحمد» برخواند، «قل يا ايها الكافرون» و درو بخواند «اعبدُ ما تعبُدون» و همچنين تا بآخر بي «لا» كه حرف نفي تازي است، خداي اين آيت فرستاد:«يا ايُّهاالَّذينَ آمَنوا لاتقربوا الصلوه و انتم سكاري حتي تعلموا ما تقولون» چون اين آيت آمد بعضي ديگر دست بداشتند، و گفتند خيري نيست در چيزي كه ما را از نماز باز دارد، و در او اثم باشد. قومي ديگر به اوقاتي كه نه خمر خورد، چون مست شد او را كشتگان بدر ياد آمد، بر ايشان بگريست، و نوحه كرد، و بيتها از شعر در مرثيه ايشان انشاء كرد، اين خبر برسول رسيد برخاست و بيامد چيزي كه در دست داشت خواست بر او زند، او زنهار خواست و توبه كرد و پناه با خداي داد از خشم پيغمبر (صلي الله عليه و آله).

«زهري از زين العابدين، او از پدرش اميرالمؤمنين (عليه السلام) روايت مي كند كه او گفت من شتري نيكو داشتم و شتري ديگر رسول (صلي الله عليه و آله) مرا داده بود از غنيمت، هر دو شتر را بياوردم و يكي را ميعاد گرفتم تا برويم و پاره هيمه را بياويم، شتران را بنزديك ديواري بستم و برفتم تا رسن و آلت آن جمع كنم، چون باز آمدم شتر را ديدم كشته و شكم شكافته كوهان بريده. مرا سخت آمد، نزديك بود كه آب از چشم روان گردد، گفتم اين كه كرد، گفتند عمّت حمزه، گفتم چرا؟ گفتند مست بود، جماعتي بدينجا رسيد، زنگي خنياگر در ميان ايشان بود بيتها انشاء كرد، در آنجا ذكر آن بود كه اين شتر را بكش و ما را از اين كباب ده، چون بشنيد اين شتر را بكشت، اميرالمؤمنين گفت بيامدم و با رسول (صلي الله عليه و آله) شكايت كردم، و او در حجره ام‌سلمه بود، برخاست و نعلين در پا كرد، آنگاه چشم از او برگرفت و گفت نه شما و پدران شما بنده من بوده‌ايد؟! رسول، علي را گفت: أي علي عمت سخت مست شده است، باز پس‌آمد و گفت غرامت شتران بر من است، بروز ديگر حمزه بيامد و در دست و پاي رسول افتاد و عذر خواست، رسول (صلي الله عليه و آله) گفت من از براي تو استغفار كردم، و از خداي درخواستم تا ترا عفو كرد، پس از آن عتبان بن مالك، طعامي بساخت و سر شتري بريان كرد و جماعتي را حاضر كرد، و سعد بن ابي وقاص آنجا حاضر بود، چون مست شدند، در شعر خواندن و مفاخرت كردن آمد. سعد در آن ميان قصيده اي خواند كه در آنجا هجاي انصاريان بود و فخر قوم او، انصاري برخاست و آن استخوان بر سر سعد زد و سر او بشكست، او بشكايت پيش رسول آمد يكي از صحابه گفت: «اللهم بيَّن لنا في الخمر بياناً شافياً»: بار خدايا در باب خمر بيان شافي كن، خداي تعالي اين آيت فرستاد كه:«انما الخمر و الميسر و النصاب و الازلام رجس من عمل الشيطان فاجتنبوه لعلكم تفلحون» و خمر حرام شد، اين قول بيشتر مفسران است. قول بعضي اصحاب ما (علماء شيعه) آنستكه خمر هميشه حرام بوده است، و اين اخبار را قبول نكنند» (جلاءالاذهان ج 1 ص 273 و 274. روض الجنان ج 2، ص 42ـ44: بمنظور اطلاع بيشتر در مورد احكام خمر و مطالب مربوط به آن بنگريد به: روض الجنان ج 2، ص 52).

ه ـ يكي از حكمتهاي ديگر نزول تدريجي آيات قرآن اين است كه نزول قرآن با چنين كيفيتي فرصت بهتري براي غور رسي و تأمل در مضامين و محتواي آيات را براي مردم فراهم مي‌ساخت تا با بصيرتي عميق‌تر در آيات الهي مطالعه كنند، بويژه آنكه اين مجال و فرصت براي مردمي كه امي بوده‌اند كمك مؤثري در فهم بهتر آيات قرآن بشمار مي‌رفت.

وـ ديگر آنكه بعضي از آيات قرآن، ناسخ بعضي ديگر بوده است باين معني لازم بود كه خداوند، مردم را براي مدتي به عمل و يا ترك عمل در مورد امري موظف سازد، و پس از مدتي بمقتضاي حكمت، احكام سابق را با نافرماني ديگر ـ و يا بعبارت ديگر: بوسيله حكم ثانوي ـ تغيير دهد. علاوه بر اين مي‌دانيم كه برخي از آيات قرآني پاسخهاي پرسشهايي است كه مردم براي پيغمبر (صلي الله عليه و آله) طرح مي‌كردند، و يا آياتي درباره رد و انتقاد از عمل و رفتار و يا گفتار افرادي بوده است، بواسطه همين نكات، لازم به نظر مي‌رسيد قرآن تدريجاً نازل گردد.

يكي از قرائتي كه نكته اخير را تأييد مي‌نمايد اين است كه آيات قرآني بترتيبي كه هم اكنون در سوره‌ها ملاحظه مي‌گردد با ترتيب زماني نزول آنها هماهنگي ندارد يعني قرآن موجود بترتيب نزول مرتب نشده است بلكه آيات قرآن برحسب دواعي و مقتضيات گوناگون بترتيب ديگري نازل مي‌شد، منتهي رسول خدا (صلي الله عليه و آله) دستور مي‌داد كه فلان آيه يا آيات را در كنار فلان آيه از فلان سوره قرار دهند.

 

 

 

 

 

 

نخستين آياتي كه بر پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله) نازل شد

مفسران و محققان علوم قرآني و همچنين محدثان درباره نخستين آياتي كه بر پيغمبر نازل شد دچار اختلاف نظر مي‌باشند. سيوطي در اين باره چهار قول را در كتاب خود آورده، و شواهدي ا زاحاديث را در مورد آنها ياد كرده است، و ما اين چهار قول را ـ بمنظور رعايت اختصار ـ بدون ذكر شواهد روايي آنها در زير مي‌آوريم.

1- سوره علق: «اِقْرَء بِاِسمِ رَبِّكَ الَّذي خَلَقَ…» تا آيه پنجم اين سوره.

2-سوره مدثر: «يا ايُّهاَ المُدَّثِرُّ، قُم فَاَنْذِر…»

3- سوره فاتحه الكتاب (سوره حمد).

4- بسم الله الرحمن الرَّحيم (الاتقان ج 1 ص 39 ـ42).

ولي آنچه به واقع و حقيقت تزديكتر است اين است كه نخستين آياتي كه بر رسول خدا (صلي الله عليه و آله) نازل گرديد پنج آيه آغاز سوره علق مي‌باشد، زيرا در مورد سوره مدثر مي‌توان گفت كه پس از نزول سوره علق و انقطاع وحي، بر پيغمبر (صلي الله عليه و آله) نازل گرديد. لذا مي‌توان آنرا نخستين سوره‌أي دانست كه پس از فترت وحي، نزول يافته است، و بالاخره ما نمي‌توانيم ـ طبق تاريخچه‌أي كه قبلاً گزارش نموديم ـ سوره مدثر را بطور مطلق، نخستين سوره يا آياتي بدانيم كه بر رسول خدا (صلي الله عليه و آله) نازل گرديده است، زيرا نخستين سوره و آيات ـ بطور مطلق ـ سوره علق مي‌باشد. و اين رأي، مورد اتفاق اكثر دانشمندان و مفسران قرآن است (بنگريد به:الاتقان ج 1 ص 39 ـ 42. الفهرست ص 37. مجمع‌البيان ج 10 ص 514. جلاء الاهان ج 10 ص 403. جامع البيان ج 29 ص 144. التبيان ج 10 ص 378. مقدمتان ص 8). و نيز از امام رضا (عليه السلام) نقل شده است كه فرمود: اولين سوره‌أي كه بر پيغمبر (صلي الله عليه و آله) نازل شد: «بسم الله الرحمن الرحيم، أقرء باسم ربك الذي خلق…» و آخرين سوره‌أي كه نزول يافت سوره «اذا جاءَ نَصْرُالله و الفَتحُ» بوده است (سفينه البحار، ج 2 ص 413). لذا بيشتر دانشمندان بهمين رأي متمايل شده و آراء ديگر را، رد و يا توجيه مي‌نمايند و مي‌گويند:

آنچه درباره سوره حمد گفته‌اند ـ كه نخستين آيات مي‌باشد ـ مبني بر آنست كه آيات اين سوره بصورت رؤياهاي صادقانه و مناجات بر پيغمبر (صلي الله عليه و آله) ظاهر گرديد نه به صورت وحي، و اين رويداد به زمان قبل از بعثت و نزول وحي مربوط است (دارالسلام ص 309 (درباره حقيقت رؤيا، و رؤياهاي صادقانه و كاذبه). پس سوره حمد نمي‌تواند بصورت نخستين آيات بمعناي اصطلاحي باشد كه براي اولين بار بر پيغمبر (صلي الله عليه و آله) نازل گرديده است، بهمين جهت وقتي خواب رسول خدا (صلي الله عليه و آله) بدين صورت براي ورقه بن نوفل نقل شد به نبوت پيغمبر ايمان نياورد چون تا آن زمان كه سوره حمد به صورت رؤيا بر قلب پيغمبر (صلي الله عليه و آله) تجلي كرد هنوز به نبوت مبعوث نگرديد، لذا ورقه به پيغمبر عرض كرد: اگر در زمان نبوتت زنده باشم به تو ايمان مي‌آورم ( مجمع‌البيان، ج 10 ص 514).

راجع به «بسمله» يعني «بسم الله الرحمن الرحيم» بايد گفت: كه اين آيه معمولاً در آغاز هر سوره اي جز سوره توبه قرار دارد كه بر پيغمبر (صلي الله عليه و آله) نازل گرديده است، و در نتيجه با اوَّليَّت سوره علق از لحاظ نزول، منافاتي ندارد. و بنابراين، رأي مذكور نمي‌تواند رأي جداگانه و مستقلي باشد.

 

 

 

آخرين آياتي كه بر پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله) نازل گرديد

پس از بحث و گفتگو درباره آغاز نزول وحي و نخستين آياتي كه بر پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله) نازل شد، درباره آخرين آياتي كه بر رسول خدا (صلي الله عليه و آله) نازل گرديد، اقوال و آراء دانشمندان و محدثان را در زير مي‌آوريم:

1- آيه كلاله: «يستفتونك قل الله يفتيكم في الكلاله…» (نساء، 176: مردم، فتوي از تو خواهند. بگو خداوند فتوي دهد شما را درباره كلاله (خواهران و برادران …) ).

2- آيه‌ هاي ربا: «يا اَيُّها الَّذينَ آمنوا اتَّقواالله و ذروا مابقي مِن الرّبا» ( بقره، 278و 279: بقيه آيات …ان كُنتم مؤمنين. فاِن لم تَفعَلوا فَأْذنوا بحربٍ مِن الله و رسوله، و ان تُبْتم فَلَكُم رُؤسُ اموالِكم لا تَظلمونَ و لا تَظلمونَ: مؤمنان! بترسيد از خدا، و آنچه از ربا بجاي مانده است رها نماييد، اگر مؤمن هستيد. اگر نكنيد (دست از ربا خواري برنداريد) پس اعلام كنيد جنگي را با خدا و رسولش، اگر توبه كنيد شما را است سرمايه‌ هايتان، نه ستم كنيد و نه ستم شويد) كه بعضي از دانشمندان مي‌گويند اين آيه همراه آيه:«و اتَّقوا يَوماً تُرجَعونِ فيه الي الله …» ( بقره، 281: بترسيد از روزيكه در آن روز به سوي خدا بازگرديد) و آيه دين: «يا ايها الذين آمنوا اذا تَدايَنْتُم بدينٍ…» (بقره، 282: أي مؤمنين وقتي دَيني بيكديگر مي‌پردازيد…) با هم نازل شده‌اند چنانكه اين آيات در قرآن نيز بهمين ترتيب مي‌باشد (الاتقان، ج 1 ص 45).

3- آيه:«و اتَّقوا يَوماً ترْجَعونَ فيه الي اللهِ و …»

4- آيه «…ثمَّ انْصَرَفوا صَرَفَ الله قلوبهم بِأّنَّهم قومٌ لا يفقهونَ» (توبه، 127: سپس برگردند، برگرداند دلهاي ايشان را، كه گروهي هستند كه در نمي‌يابند)

گروهي از نويسندگان قرآن در زمان خلافت ابي‌بكر چنين نظر داده بودند كه آيه مزبور اخرين آيه‌أي است كه بر رسول خدا (صلي الله عليه و آله) نازل گرديد ولي ابي بن كعب ـ كه در جمع اين نويسندگان حضور داشت ـ گفته بود كه رسول خدا (صلي الله عليه و آله) دو آيه ديگر را پس از اين آيه بر من اِقراء نمود كه آنها عبارتند از:

«لَقَد جائَكُمْ رسولٌ مِن انفُسِكُم … ـ تا ـ وَ هو رَبُّ العَرشِ العَظيمِ» (توبه، 128 و 129: همانا بيامد شما را فرستاده‌أي از خود شما، گران است بر او رنج بردن شما، حريص است بر شما، و نسبت به مؤمنين رئوف و مهربان است. اگر روي برگردانند بگو بسنده است مرا خداوند كه جز او معبودي نيست بر او توكل نمودم، و او پروردگار عرش بزرگ است).

5- آيه:«فَمَن كانَ يرْجو اِلقاءَ رَبِّه …» (كهف، 110 ( رك: مجمع البيان ج 6 ص 499) ولي ابن كثير مي‌گويد: قبول چنين مطلبي دشوار است كه ما آيه مذكور را آخرين آيه‌أي بدانيم كه بر پيغمبر (صلي الله عليه و آله) نازل گرديد. شايد منظور اين است كه اين آيه، آخرين آيه‌أي از قرآن است كه آيه ديگري آنرا نسخ نكرده است، چنانكه درباره آيه‌: «و مَن يَقتُلْ مؤمِناً متَعَمِّداً فَجَزاؤُهُ جَهَنَّمُ خالِداً فيها و غضبَ الله عليهِ و لَعَنَهُ و اعدَّلَهُ عَذاباً عَظيماً» (و كسيكه مؤمني را دانسته و خواسته بكشد پس كيفرش دوزخ است كه در آن جاودان باشد و خشم برآورد بر او خدا و از رحمت خود دورش نمايد و شكنجه‌أي بزرگ و سخت براي او آماده سازد) نوشته‌اند كه ممكن است آخرين آيه‌أي باشد كه آيه ديگري آنرا نسخ نكرده است (الاتقان ج 1 ص 47).

6- برخي از مفسران و محققان مي‌گويند، طبق روايت ام سلمه، آخرين آيه، آيه «فَاسْتَجابَ لَهُم رَبِّهِم اَنّي لا اَضيعُ عَمَلَ عامِلٍ مِنْكُم مِن ذكرٍ اَواُنْثي…» (سوره آل عمران، 194: پس پذيرفت از آنها پروردگارشان كه تباه ننمايم كار هر كسي را اعم از زن و مرد…) مي‌باشد، چون ام سلمه به پيغمبر (صلي الله عليه و آله) عرض كرد كه خداوند از رجال و مردها در قرآن ياد مي‌كند در حالي كه از زنان نامي‌ به ميان نيامده است؟ (مجمع البيان، ج 2 ص 559. الاتقان ج 1 ص 47) ونيز تعرض رساند كه مردان به جنگ مي‌روند و زنان نمي‌روند؟ و ما زنان نصف مردان ارث مي‌بريم؟ كاش كه مرد بوديم و در جنگها شركت مي‌جستيم و به آنچه مردان به ان نائل شده‌اند بهره‌مند مي‌گشتيم (مجمع‌البيان، ج 3 ص 40). در پاسخ به ام سلمه، نخست، آيه:«و لا تَتَمَنَّوا ما فضَّلَ الله به بعْظُكُم عل يبعضٍ …» (نساء، 32: آرزو نكنيد چيزي را كه خداوند بدان، برخي از شما را بر ديگري برتري داده است) و آيه:«اِنَّ المسْلِمينَ و المُسْلِماتِ و المؤمِنينَ و المُؤمِناتِ، و القانِتينَ و القانِتاتِ، و الصادقينَ و الصادِقاتِ، و الصابرينَ و الصّابراتِ، و الخاشعينَ و الخاشعاتِ، و الْمُتَصَدِّقينَ و الْمُتصَدِّقاتِ، و الصّائمينَ و الصّائمات، و الحافِظينَ فروجَهُم و الحافظاتِ، و الذاكرينَ الله كَثيراً و الذّاكراتِ، اَعَدَّاللهُ لهم مَغْفِرَتً و اَجْراً عظيماً»: مردان مسلمان و زنان مسلمان، مردان مؤمن و زنان مؤمن، مردان فروتن و زنان فروتن، مردان راستگو و زنان راستگو، مردان شكيبا و زنان شكيبا، مردان نرم دل و زنان نرم دل، مردان بخشنده و زنان بخشنده، مردان روزه دار و زنان روزه دار، مرداني كه عورتهاي خود را نگاه‌دارند و زناني كه اين چنين اند، مرداني كه بسيار ياد خدا كنند و زناني كه اين چنين‌اند، خداوند براي آنها آمرزش و پاداش بزرگي آماده ساخته است) و سرانجام آيه:«فاَستجابَ لَهُم رَبِّهِم اَنّي لا اضيعُ عَمَلَ عاملٌ …» نازل گرديد. ولي بايد يادآور شد كه شايد منظور ام سلمه اين بود: آخرين آياتي كه درباره زن و مرد و بعنوان آندو نازل شد، آيه مذكور باشد نه آخرين آيه به طور مطلق.

7- آيه: «قُل لا اَجِدُ فيما اوحيَ اِليَّ مُحَرَّماً علي طاعِمٍ يَطْعمُهُ الّا اَن يَكونُ ميْتتً اَودَماً مَسْفوحاً او لَحْمَ خِنْزيرٍ فَاِنَّهُ رِجْسٌ او فِسقاً اُهِلَّ لِغَيْرِ اللهِ بهِ، فَمَنْ اضْطُرَّ غَيْرَ باغٍ اوْلَحْمَ خنزيرٍ فَاِنَّهُ رِجسٌ او فِسقاً اُهِلَّ لغيرٍ الله به، فَمَن اضطُرَّ باغٍ و لا عادِفَاِنَّ رَبَّك غفورٌ رحيمٌ» (بگو نمي‌يابم در آنچه كه بمن وحي شده، حرامي را برخورنده كه آنرا خورد، مگر آنكه مردار باشد يا خوني ريخته، كه آن پليد است، يا سرپيچي از دستور را كه نام غير خدا بر آن برده شده است. پس آنكس كه ناگزير گردد بدون تعدي و تجاوز از حد، (در آن صورت) پروردگار تو آمرزنده مهربان است). يكي از دانشمندان، بنام «ابن حصار» اين رأي را نمي‌پذيرد و مي‌گويد سوره‌أي كه آيه مذكور در آن قرار دارد باتفاق همه دانشمندان و محققان، مكي است، و هيچ دليلي وجود ندارد كه اين آيه پس از تأخير زمان بسيار طولاني در مدينه نازل شده باشد. علاوه بر اين، آيه مذكور در مقام احتجاج و استدلال با مشركان مكه مي‌باشد و قهراً بايد همزمان با اقامت رسول خدا (صلي الله عليه و آله) در مكه نازل گرديده باشد (مجمع البيان ج 4 ص 378. الاتقان ج 1 ص 37).

8- آيه: «فَاِنْ تابوا و اَقاموا الصَّلوتَ فاخوانكُم في الدَّينِ…» (توبه، 9).

در اين مورد بعضي مي‌گويند اين آيه از آخرين سوره كاملي است كه بر پيغمبر (صلي الله عليه و آله) نازل گرديد، نه آخرين آيه بطور مطلق.

مسئله‌اي كه در بحث از آخرين آيه، شايان ذكر است اينست كه در تمام اين اقوال، بحثي از آيه:«اليَوْمَ اَكمَلْتُ لَكُم دينَكُم و اَتمَتُ عَليكُم نِعْمَتي …» (مائده، 3) ديده نمي‌شود با اينكه مي‌دانيم اين آيه در عرفه بسال «حَجَّتُ الوِداعْ» نزول يافته، و ظاهر آيه نيز نشان مي‌دهد كه تمام فرائض و احكام، پيش از نزول اين آيه به مرحله كمال و تمام خود رسيد، بنابراين بايد آنرا ظاهراً آخرين آيه‌أي بدانيم كه بر پيغمبر (صلي الله عليه و آله) نازل شد، گروهي از مفسران هم گفته‌اند پس از اين آيه، هيچ حلال و حرامي نازل نشد با اين كه مي‌دانيم كه ديگران آيه ربا و دين و يا آيه كلاله را آخرين آيات قرآن مي‌دانند؟

برا ي حل اين مشكل، محققان، طرق و توجيهات مختلفي را ذكر كرده‌اند كه ما در زير باختصار از آنها ياد مي‌كنيم.

توجيه اول ـ معني آيه اينست كه خداوند متعال با نازل كردن آن در سال حجه الوداع بمردم مي‌گويد كه فرائض و حدود و حلال و حرام را با آياتي كه نازل كرديم تكميل نموديم، و آنچه را كه بايد بيان كنيم شرح داديم. و لذا از طريق نسخ، هيچگونه زيادت و نقصاني پس از اين آيه، در قرآن راه نخواهد يافت. مؤيد اين توجيه اينست كه ابن عباس، سدي، جبايي و بلخي گويند پس از اين آيه، آيه ديگري در مورد فرائض و تحليل و تحريم نازل نگرديد (مجمع البيان ج 3 ص 159) بنابراين مي‌توان آيه مذكور را آخرين اعلامي دانست كه بر اساس آن، هيچ‌ آيه در قرآن نسخ نشد، و مسلماً اين مطالب با نزول آيه يا آيات ديگري پس از آن، منافاتي ندارد.

توجيه دوم ـ خداوند متعال با اسكان مسلمين در مكه و خارج ساختن مشركين از آنجا، دين و آيين را كمال بخشيد، چنانكه سعيد بن جبيرو قتاده، همين معني را در تفسير آيه مذكور آورده‌اند، طبري نيز بر اساس روايتي از ابن عباس آن را تأييد كرده است، طبق اين روايت، ابن عباس گفته بود: مسلمين و مشركين را از مكه بيرون راندند، و مسلمانان ـ در حاليكه هيچ مشركي در مكه نبود ـ وارد خانه خدا شدند (همان مرجع و صفحه. الاتقان ج 1 ص 47، 48). معني اكمال دين و اتمام نعمت در آيه مذكور، همين است، نه آنكه بعداً آيه‌أي نازل نشد، زيرا ما مي‌دانيم كه پس از آيه مذكور، آيات ديگري نيز نزول يافت.

توجيه سوم ـ منظور از اكمال دين، پيروزي مسلمين بر مشركين مي‌باشد (مجمع البيان ج 3 ص 159).

توجيه چهارم ـ معني اكمال دين، اعلام خلافت اميرالمؤمنين علي )عليه السلام) مي‌باشد زيرا از امام صادق و امام باقر (عليهما السلام) روايت شده كه فرمودند: اين آيه پس از نصب علي )عليه السلام( به خلافت در غدير خم ـ موقعيكه پيغمبر (صلي الله عليه و آله) ـ از حجه الوداع باز مي‌گشت ـ نازل شد، و صادقَيْن (عليهماالسلام) اضافه فرمودند كه آيه مذكور آخرين فريضه و تكليفي بود كه خداوند بمردم اعلام نمود، و پس از آن هيچ فريضه اي نازل نشد (همان مرجع و صفحه).

 

 

 

 

بهترين راه حل براي شناسايي آخرين آيه قرآن

ديديم كه دانشمندان علوم قرآني و محدثان درباره آخرين آيه‌أي كه بر پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله) نازل گرديد آراء گوناگوني اظهار داشتند كه درباره برخي از اين آراء و نظريات و اعتراضاتي كه با آنها شده بود، مطالبي يادآوري گرديد، و در نتيجه به نظر قاطعي در اين زمينه دست نيافتيم. بعقيده نگارنده بهترين راه حل براي شناسايي آخرين آياتي كه بررسول خدا (صلي الله عليه و آله) نازل شد بيان مرحوم طبرسي (ابو علي فضل بن حسن) است كه بسيار جامع و دقيق، و از نظر علمي، جالب توجه مي‌باشد. وي مي‌نويسد: آيه: «و اتقوا يوماً ترجعون فيه الي الله …» (بقره، 281) طبق گفته ابن عباس و سدي، آخرين آيه‌اي است كه بر رسول خدا (صلي الله عليه و آله) نازل شد، و جبرائيل (عليه السلام) به آنحضرت عرض كرد كه اين آيه را در رأس آيه دويست و هشتاد از سوره بقره قرار دهد.

طبرسي سپس مي‌نويسد: كه مفسران گويند وقتي آيه «انَّكَ مَيِّتٌ و اِنَّهم ميِّتونَ» (زمر، 30) نازل شد پيغمبر (صلي الله عليه و آله) فرمود: «كاش مي‌دانستم اين زمان، چه وقتي است.» خداوند متعال سوره نصر و سوره فتح را نازل فرمود. پيغمبر اسلام (صلي الله عليه و آله) پس از نزول اين سوره، ميان تكبير و قرائت سكوت مي‌كرد و مي‌گفت: «سبحانَ الله و بِحَمدِه، اَسْتَغفِرُ الله و اَتوبَ اليه» به رسول خدا (صلي الله عليه و آله) عرض كردند پيش از اين چنين ذكري را نمي‌گفتيد؟ فرمود: اين، ندا و فرياد جان و روان من است سپس شديداً گريست. عرض كردند آيا از ترس مرگ مي‌گريي؟ در حاليكه خداوندگناهان پيشين و پسين تو را بخشيده است؟ رسول خدا (صلي الله عليه و آله) فرمود: كجاست دهشت روز قيامت، تنگي قبر، تاريكي گور؟ پيغمبر اسلام (صلي الله عليه و آله) پس از نازل شدن سوره فتح يكسال تمام زندگي كرد. سپس آيات:«لقد جائكم رَسولٌ مِن اَنفسِكُم عَزيزٌ عليهِ…» تا آخر سوره توبه نازل گرديد. و سوره توبه آخرين سوره كاملي است از قرآن كه بر پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله) نازل شد، رسول خدا (صلي الله عليه و آله) پس از نزول اين آيات شش ماه زندگاني كرد، و وقتي براي حجه الوداع از مدينه بيرون شد در ميانه راه، آيه «يَسْتَفونَكَ قُلِ الله يُفتيكُم في الكلاله …» (نساء، 176) كه به آيه «صيف» معروف است، نزول يافت. و سپس در حال وقوف به عرفات آيه «اليوم اكملت لكم دينكم…» (مائده، 3) نازل شد. و پس از آن رسول خدا (صلي الله عليه و آله) هشتاد و يك روز در قيد حيات بود. و بعداً به ترتيب آيه‌ هاي ربا، و در واپسين مرحله، آيه: «و اتقوا يوماً ترجعون فيه الي الله…» (بقره، 281) نازل گرديد. پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله) پس از آن ـ برحسب اختلاف روايات ـ بيست و يك روز، يا نه شب، و يا هفت شب زندگاني كرد، و در روز دوشنبه سوم ربيع‌الاول، همزمان با طلوع آفتاب ـ و طبق روايت شيعه ـ بيست و هشتم صفر سال يازدهم هجرت و يكسال پيش از خسرو اردشير بن شيرويه بن پرويز بن انوشيروان رحلت فرمود (مجمع البيان ج 2 ص 394، براي تفصيل و آگاهي بيشتر از آراء علماء درباره آخرين آيه‌اي كه بر پيغمبر (صلي الله عليه و آله) نازل گرديد رجوع كنيد به: الاتقان ج 1 ص 44ـ 47).