معني لغوي سوره
براي اين كلمه ـ با توجه به اختلافي كه در منشأ اشتقاق آن وجود دارد ـ معاني گوناگوني ذكر كردهاند كه اين معاني با سورة قرآن داراي وجه مناسبتي ميباشد
:1-
برخي آنرا مخفف و تسهيل يافته «سُؤره» و مهموز ميدانند كه عبارت از نميخورده و باقي مانده آشاميدني در ظرف ميباشد، و چون سوره قرآن قطعه و قسمتي از آن است، بدين جهت سورهاش ناميدند، منتهي بمنظور تسهيل در تلفظ، همزه آنرا حذف كردند، و بصورت سوره در آمد.2-
سوره از سُوَر، بمعني حصار و باره شهر است، و چون سوره قرآن پيرامون آياتي را احاطه كرده و آنها را گرد هم و بصورت واحدي درآورده و نيز همچون باره شهر، بلند مرتبت و رفيع است، آنرا سوره مينامند.3-
سوره از سوار است كه معرب « دستواره = دستبند» ميباشد، و چون سوره قرآن مانند دستوارهاي آياتي از قرآن را در بر گرفته است، سوره ناميده شد.4-
مقام و منزلت رفيع، چنانكه نابغه ذيباني گويد:الـم تـر انَّ الله اعـطـاك سـورهً تـري كـلَّ مـلـكٍ دونـها يتذبذب
(
مقدمتان ص 284) و چون كلام الهي ـ حتي در حدّ يك سوره ـ داراي مقام و منزلت رفيعي است آنرا سوره مينامند.5-
سوره از «تسوُّر = تصاعد و تركيب» است، و از كلمه «تسورا» در آيه «اذ تسوَّروا المِحرابَ» (سوره ص، 21: بهنگامي كه بر ديوار پرستشگاه بالا رفتند) همين معني اراده شده است، چون سوره هاي قرآن بر روي هم قرار گرفتهاند لذا آنها را سوره مينامند (الاتقان ج 2 ص 89 ـ 90).ابوالفتوح رازي را در اين باره سخني است كه شايسته ذكر است، وي مينويسد
:«
بدانكه سوره را معني، منزلت بود از منازل شرف، و دليل اين، قول نابغه است في قوله: الم تر ان الله اعطاك سوره … و باره شهر را از آن، سور خوانند كه بلند و مرتفع باشد، اين قول آنكس باشد كه سوره را بيهمزه گويد، فاما آنكه مهموز گويد اصل او از «سُؤْر الماء» باشد، و آن بقيه آب باشد در آبدان» (روض الجنان 1 ص 10 و 11. مقدمتان ص 283).
معني اصطلاحي سوره
جعبري گويد: سوره، بخشي از آيات قرآني ميباشد كه داراي آغاز و امجامي است. عدهاي ديگر در تعريف سوره گفتهاند: كه سوره بخشي از آيات قرآني است كه ميان دو «بسمله» قرار دارد (الاتقان ج 1 ص 90، ضمناً يادآور ميشود كه ميان دو سوره انفال و برائت «بسم الله الرحمن الرحيم» وجود ندارد و نيز در ترتيب موجود، سوره «الناس» نيز ميان دو بسمله قرار نگرفته است و با اينكه در آيه سيام سوره نمل «بسمله»ظ آمده است فاصله ميان دو سوره رانشان نميدهد، بهر حال بايد متوجه وجود اين چند استثناء در قرآن باشيم).
كمترين عدد آيات يك سوره، سه آيه (سوره كوثر) و بيشترين آن، دويست و هشتاد وشش آيه (سوره بقره) است. ضمناً بايد يادآور شويم كه كلمه سوره يا سور ـ مانند كلمه آيه يا آيات ـ در موارد فراواني از قرآن بكار رفته است
.
ترتيب سوره هاي قرآن
در يكي از بحثهاي گذشته اجمالاً به اين نتيجه رسيديم كه ترتيب موجود سوره هاي قرآني ـ كه از سوره «حمد» آغاز ميشود، و به سوره «الناس» انجام ميگيرد ـ قطعاً با ترتيب نزول آيات و سور، در قرآن مدون، فراهم گشت، چون طبق همه رواياتي كه محدثين اهل سنت و شيعه نقل كردهاند. قرآن كريم بترتيب قرآن موجود، نازل نشده بود، بلكه بدينصورت ترتيب نزول آنرا ياد كردهاند: سوره علق، سوره ن، سوره مزمل، سوره مدثر… (الاتقان ج 1 ص 42. مجمع البيان ج 10 ص 305. سفينه البحار ج 2 ص 421).
اگر ما طبق برخي از احاديث، سوره حمد را نخستين سورهاي بدانيم كه در مكه نزول يافته، مسلماً سوره بقره و اكثر سور طوال ـ كه در نيمه اول قرآن قرار دارد ـ مدني هستند، چنانكه اكثر سور كوتاه قرآن مكي است. و تقريباً ترتيب موجود در قرآن، بعكس ترتيب نزول آن ميباشد
.مسئله اين است كه آيا ايجاد تغيير در ترتيب نزول قرآن، بدستور خود پيغمبر (صلي الله عليه و آله) انجام گرفته است، يا اجتهاد و رأي صحابه در بوجود آمدن ترتيب كنوني دخالت داشته است؟ يعني آيا صحابه، بهنگام جمع آوري قرآن طبق اشاره پيغمبر (صلي الله عليه و آله) سورههاي قرآن را مرتب ساختند، يا آنكه مطابق ذوق و سليقه شخصي خود، ترتيب موجود رادر سوره هاي قرآن بوجود آوردهان؟ و بعبارت ديگر آياترتيب سوره هاي قرآن، اجتهادي است. يا توفيقي؟
براي پاسخ به چنين مسئلهاي ناگزيريم مختصري از آراء و ادله محققان اسلامي را در مورد ترتيب موجود سوره هاي قرآن يادآور شده سپس درباره آن اظهار نظر كنيم
.
ادله اجتهادي بودن ترتيب موجود سوره هاي قرآن
اكثر دانشمندان علوم قرآني برآنند كه ترتيب موجود سورههاي قرآن، اجتهادي است، يعني اين ترتيب بوسيله صحابه و پس از وفات پيغمبر (صلي الله عليه و آله) ـ طبق ذوق و سليقه و رأي آنها ـ بوجود آمد
.قاضي ابوبكر باقلّاني در يكي از دو رأي خود اين نظريه را ترجيح داده است
.ابن فارس ميگويد: دو نوع ترتيب و تنسيق در قرآن انجام گرفته است: يكي ترتيب آيات در سوره ها كه توفيقي بوده، و بر طبق دستور رسول خدا (صلي الله عليه و آله) صورت گرفت. و ديگر، ترتيب سوره ها، كه اين همه را صحابه پيغمبر بعهده گرفته و سوره هاي قرآن را بر حسب رأي و نظر خود مرتب ساختند. دليل اين مطلب، اختلاف مصاحف صحابه ميباشد، چون اين مصاحف از لحاظ ترتيب سوره ها متفاوت ميباشند. برخي از صحابه سور و آيات قرآن را بر حسب نزول انها مرتب ساختند مانند مصحف علي (عليه السلام) كه بدينصورت مرتب گشت: سوره اقرء، المدثر، ن، المزمل، تبت، تكوير … و بهمين ترتيب در مصحف علي(عليه السلام) سور مكي پيش از سور مدني قرار دارد، در حاليكه مصحف عبدالله بن مسعود بدينصورت بوده است: سوره بقره، آل عمران، نساء … كه از لحاظ ترتيب سور، بشدت با ترتيب مصحف علي )عليه السلام( متفاوت بود.
و همچنين ميان مصاحف صحابه ديگر تفاوت در ترتيب سور ديده ميشود و حاكي از آنست كه ترتيب سور را اجتهادي ميداند، و دليل او نيز اختلاف مصاحف صحابه ميباشد (البرهان ج 1 ص 262). حتي ابن اشته دركتاب المصاحف خود آورده كه ترتيب سوره هاي «سبع طوال» و تعاقب و ترتيب
آنها بدستور عثمان انجام گرفته است، لذا سوره انفال و سوره توبه در اعداد «سبع طوال» و قرين هم قرار گرفته و با «بسمله» ميان انها فاصله نيفتاده است ( الاتقان ج 1 ص 107).مرحوم محدث نوري نيز مينويسد، يكي ار ادله اجتهادي بودن ترتيب آيات و سور قرآن موجود، ترتيب مصحف اميرالمؤمنين علي (عليه السلام) است كه آنحضرت در مصحف خود آيات مكي را بر مدني و آيات منسوخ را بر ناسخ مقدم داشت (فصل الخطاب ص 97، 98
).اين ادله و شواهد و ساير ادله ديگر ـ كه ما بمنظور رعايت اختصار از همه آنها ياد نكرديم ـ نشان ميدهد كه ترتيب سوره ها در قرآن موجود، طبق رأي و سليقه صحابه پديد آمده است. ولي آيا ميتوان بدون مطالعه و بررسي دليلهاي مخالف، اين نظريه را پذيرفت؟ لذا ما نظريه ديگران را نيز همراه با دليل آنان ذكر ميكنيم.
ادله توقيفي بودن ترتيب موجود سوره هاي قرآن
رأي ديگر در ترتيب سور قرآن، توفيقي بودن آنست، چنانكه كرماني در كتاب «البرهان» خود ميگويد: ترتيب سور قرآن ـ بگونهاي كه در دسترس ما است ـ در لوح محفوظ نيز بهمين قرار بوده است. و بهمين ترتيب پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله) قرآن را بر جبرائيل عرضه ميداشت و در سالي كه رسول خدا (صلي الله عليه و آله) رحلت كرد، طبق همين ترتيب موجود، مجموع قرآن را دوباره بر جبرائيل (عليه السلام( عرضه داشت، و آخرين آيهاي كه بر پيغمبر (صلي الله عليه و آله) نازل گرديد آيه: «وَاتَّقوا يَوماً تُرجَعونَ فيهِ اِليَ اللهِ…» است كه جبرائيل اشاره كرد كه آنرا ميان دو آيه دين و ربا قرار دهند (الاتقان ج 1 ص 107).
نيشابوري در تفسير خود با صراحت بيشتري يادآور ميشود كه در زمان رسول خدا (صلي الله عليه و آله) قرآن جمعآوري شده بود، زيرا آيهاي نازل نگرديد جز آنكه پيامبر (صلي الله عليه و آله) به كاتبان وحي دستور ميداد تا آنرا در جاي مشخصي از قرآن بگذارند. و نيز سورهاي نزول نمييافت مگر آنكه به نويسنده وحي ميفرمود: آنرا در كنار فلان سوره قرار دهد. چنانكه ابن عباس همين موضوع را يادآور شده است كه پيغمبر (صلي الله عليه و آله) پس از نزول هر سوره، كاتب وحي را احضار ميفرمود و به او ميگفت: اين سوره را در فلان محل قرار دهد كه خود پيغمبر (صلي الله عليه و آله) نيز از آن محل نام ميبرد.
حتي نيشابوري معتقد به جمع و ترتيب قرآن در زمان پيغمبر (صلي الله عليه و آله) بوده، منتهي يادآور ميشود كه اين سورهها بطور منظم ميان دَفَّتين قرار نگرفت و بصورت مصحف درنيامد. همو سپس ميگويد: هر كسي معتقد باشد كه ترتيب موجود سور قرآن از كارهاي عثمان است كتاب خدا را از حجيت ساقط كرده و به تصحيف و تحريف آن معتقد گشته است (الاتقان ج 1 ص 107).
حتي در برخي از مصادر علوم قرآن با لحن رساتر و قاطعتري مسئله فوق مورد تأييد قرار گرفته است باين معني كه ميگويند آيات و سور قرآن، در عهد رسول خدا (صلي الله عليه و آله) مرتب گشت. عليهذا بايد ترتيب سور قرآن را توفيقي دانست نه اجتهادي، زيرا بدون ترديد، قرآن همزمان بايد ترتيب سور قرآن را توفيقي دانست نه اجتهادي، زيرا بدون ترديد، قرآن همزمان با حيات رسول خدا (صلي الله عليه و آله) گردآوري شد، باين دليل كه خود پيغمبر (صلي الله عليه و آله) و اصحاب او اولاً بعضي از سور قرآن را در نماز قرائت ميكردند و حتي فضيلت قرائت بسياري از سور را بيان كرده و روش ختم قرآن و مدتي را كه اين ختم بايد در آن مدت انجام ميگرفت مشخص فرمود. و اين مطلب نشانه آنست كه سور قرآن در عصر پيغمبر (صلي الله عليه و آله) منظم گرديد، ولي هنوز بصورت مصحفي درنيامد. و بعدها چون قرّاء و حفاظ قرآن، ترتيب مذكور را در قرائت قرآن رعايت نميكردند بهمين جهت عثمان درصدد برآمد سور قرآن را بترتيبي كه در زمان رسول خدا (صلي الله عليه و آله) فراهم آورده بود در مصحفي گرد آورد. در اين سخن اضافهشده است: آنانكه مدعي هستند كه مصاحف صحابه در ترتيب سور، متفاوت بود، از نوآوراني هستند كه ميخواهند با اظهار مطلب ديگري، خويشتن را معروف سازند.
يكي از ادله ديگر بر توفيقي بودن ترتيب موجود در سور قرآني، روايتي است كه از اُبَيِّ بن كعب نقل شده است. وي گفته بود: رسول خدا (صلي الله عليه و آله) مرا احضار كرد و فرمود، جبرائيل مرا مأمور ساخت كه به تو درود و تهنيت گفته و قرآن را بر تو بخوانم، ابي عرض كرد
: پدر و مادرم فداي تو باد، مرا به ثواب و فضيلت قرآن آگاه فرما. رسول خدا (صلي الله عليه و آله) به بيان ثواب قرائت سور ميپردازد و از سوره «فاتحه» آغاز فرموده و بترتيب، ثواب قرائت سوره ها را تا آخرين سوره: (الناس) ذكر ميكند (مقدمتان ص 64 ـ67).از محققين معاصر ـ كه بيش از هر كسي در توفيقي بودن ترتيب سور قرآن پافشاري ميكند ـ دكتر صحيحي صالح ميباشد كه ادله و شواهد فراواني در اين زمينه آورده، و اقوال مخالفين را رد، و يا توجيه مينمايد (مباحث في علوم القرآن ص 69 ـ 74
).
رأي سوم در ترتيب موجود سورههاي قرآن ـ يا ـ عقيده نگارنده
بايد بر اين دو رأي، نظريه ديگري را در ترتيب سور قرآن ياد آور گرديد ـ كه حد وسط دو رأي قبلي ميباشد ـ و آن اين است كه ترتيب موجود در بخش عمدهاي نزديك به تمام سور قرآن توفيقي است، و ترتيب بخشي اندك طبق رأي و اجتهاد صحابه انجام گرفته است
:ابن عطيه مينويسد: ترتيب بسياري از سور قرآن مانند: «سبع طوال»، «حواميم» و «مفصل» در زمان پيغمبر (صلي الله عليه و آله) مشخص گرديد، و ترتيب بقيه سور قرآن و تنظيم آنها در عهده مسلمين گذارده شد (مقدمتان ص 276
).بايد پس از ذكر آراء مذكور، مسئلهاي را كه خالي از ارتباط با موضوع بحث ما نيست بميان آوريم كه ترتيب سور در قرآن موجود ـ كم و بيش ـ بهمان ترتيبي است كه در زمان پيغمبر (صلي الله عليه و آله) فراهم آمده است زيرا بسياري از مدارك شيعي و اهل سنت، وجود چنين ترتيبي
را ـ بطور نسبي ـ در زمان پيغمبر (صلي الله عليه و آله) تأييد ميكند. و در احاديث، اشاراتي ديده ميشود كه رسول اكرم (صلي الله عليه و آله) به چنين ترتيب در سطح بسياري از سور قرآن اشاره فرمود، منتهي بايد گفت كه ترتيب همه سور مانند ترتيب آيات، توفيقي نبوده بلكه در ترتيب بعضي از سور احتمالاً رأي و نظر صحابه دخيل بوده است.مطلب ديگري كه اجتهادي نبودن ترتيب موجود را در قرآن تأييد ميكند اين است كه قرآن كريم ـ با همين ترتيب ـ مورد تأييد صحابه و ائمه شيعه قرار گرفته، و تمام فرق مسلمين عملاً و قرائهً پايبند به چنين ترتيبي بوده و هستند. و اگر خلاف اين ترتيب، مورد نظر پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله) ميبود، تاكنون آثاري از آن بدست ميآمد، و يا دانشمندان اسلامي، ما به قرآني ديگر ـ كه با ترتيبي ديگر ـ سور آن مرتب شده بود، رهنمون ميشدند. و نيز درميان تمام مصاحفي كه هم اكنون موجود است و از اوائل اسلام تا كنون بجاي مانده، قران و مصحفي تا بحال ديده نشده است كه سور آن برخلاف ترتيب موجود، منظم شده باشد، تا مأمور به رعايت چنان ترتيبي باشيم.
علاوه بر اين، بسياري از مفسِّرين شيعه و اهل سنت در روابط بسياري از سور قرآن نسبت به همديگر بحث كردهاند كه حاكي از وجود چنان ترتيبي در اكثر سور، همزمان با رسول خدا (صلي الله عليه و آله) بوده است (براي نمونه بنگريد به آخر و پايان تفسير بسياري از سور در قرآن در: تفسير مجمع البيان طبرسي، مفاتيح الغيب امام فخرالدين رازي، روض الجنان ابوالفتوح رازي، و تفاسير ديگر).
ما چند نمونه در اين مورد ذكر ميكنيم كه نمايانگر اصالت ترتيب موجود در بسياري از سور در زمان پيغمبر (صلي الله عليه و آله) ميباشد، رسول خدا (صلي الله عليه و آله) فرمود: خداوند بجاي تورات «سبع طوال = سوره بقره تا سوره توبه» و بجاي زبور «مئين = سوره بني اسرائيل تا سوره مؤمنون» - طبق ترتيب موجود ـ و بجاي «انجيل» «مثاني= سورههايي كه پس از «مئين» قرار گرفته است» اعطا فرمود، و خداوند با اعطاء «مفصل = تمام سوري كه داراي حم است» مرا بر ديگران فضيلت داد (رك: مجمع البيان ج 1 ص 14: مقدمتان ص 235. روضالجنان ج 1 ص 11. الاتقان ج 1 ص 89. سفينه البحار ج 2. ص 422).
اين سور ياد شده در اين حديث بترتيب، در قرآن موجود نيز پي هم قرار گرفتهاند
.و يكي از شواهدي كه توفيقي بودن ترتيب كنوني بسياري از سور قرآن را تأييد مينمايد، اين است كه سوره هاي «مفصل = حواميم و طواسين» پي در پي قرار گرفتهاند، در حاليكه سور «مسَّبّحات» همگي بترتيب، كنار هم قرار ندارند، بلكه سور ديگري درميان آنها قرار گرفته است. و نيز ميان «طسم» در سوره شعراء و «طسم» و در سوره قصص، سوره «طس» فاصله شده است در حاليكه سوره «طس» از آندو كوتاهتر است، و مطابق ذوق و سليقه بايد اول، سور «مسبحات» ـ بدون فاصله سورهاي ميان آنها ـ در كنار هم قرار گيرند. و طس نيز بعد از دو طسم مذكور، مرتب گردد، يعني بعد از سوره قصص واقع شود.
علاوه بر همه اين مطالب، در روايت زيد بن ثابت كه ميگفت: «كنّا عِندَ رَسولِ الله نؤلِّف القرآنَ مِنَ الرِّقاعِ» مطلبي است كه مجود ترتيب سور را در زمان پيغمبر (صلي الله عليه و آله) اجمالاً اثبات ميكند. و بالاخره ذوق و سليقه در ترتيب تمام سور قرآن، نقشي نداشته است. ولي احتمالاً در ترتيب اندكي از سور بيدخالت نبوده است، چنانكه گويند: سور و آيات قرآن در عهد پيغمبر (صلي الله عليه و آله) طبق ترتيب موجود بوده، جز سوره انفال و برائت كه بدستور عثمان در كنار هم قرار گرفتهاند و «قرينتين» نام يافتند (الاتقان ج 1 ص 107).
شمار سوره هاي قرآن
قرآن داراي يكصد و چهارده سوره و بنابر قولي يكصد و سيزده سوره ميباشد. و عدهاي شماره هاي كمتر و بيشتر از آن نيز نوشتهاند، باين معني كه برخي ميگويند: قرآن داراي يكصد و سيزده سوره ميباشد بدانجهت است كه سوره انفال و برائت را بعنوان يك سوره تلقي كردند، چون ميان آنها «بسمله» فاصله نشده است.
اختلافهايي كه در تعداد سوره ديده ميشود ناشي از اختلاف مصاحف ميباشد. نوشتهاند كه در مصحف عبدالله بن مسعود در آغاز سوره برائت «بسمله» وجود داشت، و اين مصحف داراي يكصد و دوازده سوره بوده است چون در اين مصحف «معوذتين = سوره فلق و سوره ناس» نيامده بود. ونيز
نوشتهاند كه عبدالله بن مسعود علاوه بر معوذتين، سوره فاتحه را در مصحف خود نياورده چون ميدانست كه مردم كاملاً آنرا در حافظه خود سپرده و هرگز در مورد آنها دچار نسيان نميشوند (مقدمتان ص 75، گولد زيهر مينويسد: از جمله تهمتهايي كه نظام معتزلي متوجه ابن مسعود ساخته اين است كه وي را منكر معودتين يعني سوره فلق و سوره ناس ميدانستند. در حاليكه هيچ دليلي براي اين تهمت ارائه نمي دهند (رك: تأويل نختلف الحديث: ابن قتيبه، چاپ قاهره 1326 ه ق. مذاهب التفسير الاسلامي: گولد زيهر ص 16. و نيز مقاله نگارنده: سيري در تفسير قرآن … مقالات و بررسيها ش 22 و 21 ص 74) گولد زيهر سپس مينويسد شيعه بغداد بسال 398 ه ق = 1007و 1008 م قرآني را پيش كشيدند كه آنرا مصحف منسوب به عبدالله بن مسعود ميدانستند … كه بوسيله ابي حامد اسفرايني سوزانده شد (رك: مذاهب التفسير الاسلامي ص 16. و نيز همان مقاله نگارنده: سيري در تفسير قرآن ص 74). لذا درباره مصحف ابي بن كعب ـ كه شامل يكصد و شانزده سوره بوده است ـ گويند: چون وي در مصحف خود دو سوره «حفد» و «خلع» را اضافه كرده بود. و مينويسد: اين دو سوره، در مصاحف برخي از صحابه وجود داشته، و حتي عمر بن خطاب بعد از ركوع در قنوت نماز، اين دو سوره در مصحف عبدالله بن عباس و ابو موسي اشعري نيز آمده بود.سوره خلع بدينصورت در مصادر مختلف آمده است: «بسم اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم اللّهُمَّ اِنّا نَستَعينُكَ وَ نَستَغْفِرُكَ وَ نُثْني عَليكَ (در برخي از كتب آمده است: «و نثني عليك الخير» (رك: الاتقان ج 1 ص 113. ترجمه تفسير طبري = جامع البيان، مقدمه) وَ لا نُكَفِّرُك و نَخْلَعُ وَ نَترُكُ مَن يَفجُرُكَ »
و سوره حفد را بدينصورت ضبط كردهاند: «اللهم ايّاكَ نَعبدُ وَلكَ نُصَّلي وَ نَسجُدُ، وَ اِليكِ نَسعي وَ نَحْفَد، نَرجوا رَحمَتك (در بعضي از كتب آمده است: «و نخشي عذابك و نرجورحمتك» (رك: الاتقان ج 1 ص 113. جامع البيان و ترجمه فارسي آن ج 1 مقدمه) وَ نَخشي عَذابِك اِنَّ عَذابِك بِالْكُفّار مُلْحَقٌ (الاتقان ج 1 ص 112 و 113)»
ولي ـ با توجه به اينكه در مصحف ابي بن كعب، سوره «فيل و لايلاف» بدون فاصله «بسمله» آمده بود، و ابي آندو را بعنوان يك سوره تلقي ميكرد ـ بايد بگوييم كه با اضافه شدن دو سوره خلع و حفد، در مصحف اُبيّ، سور آن به يكصدو پانزده سوره ميرسيد نه يكصد و شانزده (همان
مرجع و صفحه).بهر حال يكي از محققان قرن پنجم هجري براي توجيه كار ابي بن كعب و ديگر صحابه، ياد آور ميشود كه اگر ابي بن كعب دعاي قنوت (دعاهايي كه گزارش شد يعني حفد و خلع) را بعنوان سوره اي از قرآن شمرده باشد ـ در صورتيكه اين مطلب صحيح باشد ـ مبني بر آن نيست كه وي اين دعا را بعنوان جزيي از قرآن نگاشته باشد، بلكه بدين منظور آنرا در مصحف خود آورد تا مردم آنرا (براي خواندن دعا در قنوت نماز) به خاطر بسپارند و آنرا فراموش نكنند. چون وي اين دعا را در قنوت نماز وتر از رسول خدا (صلي الله عليه و آله) شنيده بود. پس اين دو، دعا هستند نه دو سوره از قرآن.
بنابراين درباره تعداد سور قرآن، رقمهاي: 112و 113و 114و 115و 116 را ميبينيم. ولي عدد معروف و مقبول نزد اكثر دانشمندان، مورد اتفاق و اعتماد ميباشد (الاتقان ج 1 ص 112 و 113). و روايتي كه ذيلاً از رسول خدا (صلي الله عليه و آله) ميآوريم نيز مؤيد همين رقم ـ درباره تعداد سور قرآن ـ است:
پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله) فرمود
:«
جميع سور القرآن مائهٌ و اربع عشر سوره: 114. و ايات القرآن ستَّهُ آلاف آيهٍ وستُّ و ثلاثون آيه: 6236. و جميع حروف القرآن ثلاث مائه الف حرف واحد و عشرون الف حرفٍ و مِائتان و خمسون حرفاً: 321250، لا يغرب في تعلُّم القرآن الّا السُّداءُ، و لا يتعهِّد قرائته الّا اولياء الرَّحمن» (مجمع البيان ج 8 ص 406: مجموع سوره هاي قرآن به رقم 114 ميرسد و شمار آيات قرآن 6236 آيه و همه حروف آن به 321250 حرف بالغ ميگردد. به تعلم اين قرآن ـ جز نيكبختان ـ روي نميآورند، و قرائت و تلاوت آنرا جز اولياء خداوند متعال بعهده نميگيرند)پيش از شروع در بحث از «اسامي سور» ذكر اين نكته بيفايده نيست كه يادآور شويم: كوتاهترين سوره قرآن، سوره كوثر است كه شامل سه آيه ميباشد و طولانيترين سوره قرآن، سوره بقره است كه شامل 286 يا 285 آيه ميباشد
.
نامگذاري سوره هاي قرآن
زركشي در اين باره مينويسد: بايد در مورد تعداد نامهاي سور قرآن، تحقيق شود كه آيا نامها توفيقي است يعني نامهايي است كه طبق دستور شارع و پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله) روي سور، نهاده شده. و يا آنكه اين نامها برحسب مناسباتي است كه در خود سوره ها وجود داشته است؟ اگر ما رأي دوم را بپذيريم ميتوانيم از هر سورهاي نامهاي فراواني استخراج نماييم كه البته اين موضوع، بعيد به نظر ميرسد و نميتوان آنرا بدون قيد و شرط پذيرفت.
سپس زركشي ميگويد: بايد بررسي و تحقيقي بعمل آيد كه چرا هر سورهاي در قرآن به نام و يا نامهاي ويژهاي اختصاص و شهرت يافته است؟ همو در پاسخ مينويسد: بدون ترديد، تازيان (مانند غيرتازيان) در مورد بسياري از اشياء و امور، موضوع نادر و شگفتانگيز و جالبِ آن اشياء و امور را در مد نظر قرار داده، و آن را ملاك نامگذاري قرار ميداده و ميدهند، لذا مجموع خطبه و سخن، يا قصيده طولاني را به همان چيزي نامگذاري مينمايند كه بيش از هر چيزي در آن سخن و قصيده، مشهور و جالب توجه است.
سوره هاي قرآن نيز به همين منوال و روال نامگذاري شده است. مثلاً سوره بقره از آنجهت به همين اسم نامگذاري شد، چون قصة «بقره = گاو بنياسرائيل» و داستان جالبِ آن بيش از هر مسئلة ديگري كه در اين سوره وجود دارد توجه انسان را برميانگيزد
.و سوره نساء از آن جهت بدين نام موسوم گشته است، چون احكام مربوط به زنان، به گونهاي مفصل، در اين سوره، چشمگير ميباشد
.و چون در سوره اَنْعام، حالاتِ مربوطِ به آن با تفصيل بيشتري ذكر شده است، بدين اسم نامگذاري شده است، اگر چه لفظ «اَنْعام» در غير اين سوره نيز آمده است، ولي با چنان تفصيلي كه خداوند در اين سوره درباره انعام گفتگو كرده، در ساير سور سخن نگفته است. چنانكه از آية:
«
وَ مِنَ الْاَنْعامِ حَمُولَهً وَ فَرْشاً …» تا آيه «اَمْ كُنْتُمْ شُهَداءَ…» (آيه 142 تا نيمه آيه 144) از انعام گفتگو شده است.ما ميدانيم كه كلمه «نساء» در سوره هاي متعددي از قرآن آمده است، ولي آنگونه كه در سوره نساء تكرار شده، و احكام مربوط به آنها بطور مبسوط در آن آمده است در هيچيك از سُوَرِ ديگرِ قرآن ديده نميشود
.و همچنين در سوره مائده از «مائده» نامي بميان آمده كه در غير آن سوره ديده نميشود
.ولي اين سؤال پيش ميآيد كه در سوره هود، از نوح، صالح، ابراهيم، لوط، شعيب، و موسي ياد شده است، چرا با وجود چنين اسمائي در اين سوره، به سوره هود نامبردار گشت و به اسم ساير انبياء ـ كه در اين سوره به چشم ميخورد ـ نامگذاري نشده است با اينكه داستان نوح، مفصلتر از داستان هود در اين سوره به چشم ميخورد؟
بعضيها در پاسخ به اين سؤال گفتهاند: كه داستانهاي اين انبياء در سوره اعراف و سوره هود و سوره شعراء، مفصلتر از ساير سور تكرار شده است ولي در هيچيك از اين سورِ سهگانه، نام هود ـ آنچنانكه در سوره هود تكرار شده است ـ ديده نميشود. زيرا در سوره هود نام وي در
چهار مورد تكرار گشته است، و تكرار نام و يا مطلبي در هر سوره، از مهمترين علل و موجبات و جهات براي نامگذاري ميباشد.اگر كسي اين سؤال را مطرح كند: كه نام نوح در سوره هود در شش مورد تكرار شده است، چرا اين سوره به نام نوح نامگذاري نشد؟
بايد در پاسخ گفت: كه براي نوح و داستان او با قومش، سوره مستقلي اختصاص يافته، و جز داستان نوح، مطلب و داستان ديگري در آن نيامده است. پس شايسته است همان سوره به نام نوح اختصاص يابد نه سورهاي كه داستان نوح و داستان ساير انبياء ديگر نيز در آنها ضمناً بازگو شده است.
مشكل ديگري كه در اين مورد جلب نظر مينمايد اين است كه بسياري از سور قرآن ـ كه در آنها داستان انبياء و يا نام ديگري آمده است ـ به نام خود آنها نامبردار شده است، مانند: سوره نوح، سوره هود، سوره ابراهيم، سوره يونس، سوره آل عمران، سوره طس سليمان، سوره يوسف، سوره محمد (صليالله عليه و آله) سوره مريم، سوره لقمان و سوره مؤمن. و نيز سوره هايي كه داستان اقوام مختلف در آنها آمده است به نام آن اقوام مرسوم گرديده است، مانند سوره بنياسرائيل، سوره اصحاب كهف، سوره حجر، سوره سباء، سوره ملائكه، سوره جن، سوره منافقين و سوره مطففين؛ ولي معهذا هيچ سورهاي در قرآن به نام موسي وجود ندارد، با اينكه نام موسي بصورت چشمگيري در قرآن آمده است؟ حتي بعضي ها گفتهاند كه تقريباً همه قرآن از آن موسي است؟! قاعدتاً نخستين سورهاي كه بايد بنام موسي موسوم شود، سوره طه يا سوره قصص و يا سوره اعراف ميباشد، چون داستان موسي به صورت مبسوط و گستردهاي در اين سه سوره آمده، كه در سور ديگر با چنين تفصيلي از موسي ياد نشده است. و همچنين داستان آدم در سورههاي متعددي آمده است، ولي هيچ سورهاي در قرآن بنام او وجود ندارد؟ گويا صرفاً بعنوان سوره انسان از او ياد شده است كه حتي درباره كلمه انسان نيز در ميان مفسرين از لحاظ تعيين مصداق، اختلاف نظر وجود دارد. (براي نمونه بنگريد به مجمعالبيان ج 8، ص 406) و نيز داستان ذبيح (اسماعيل) از داستانهاي جالب در قرآن ميباشد، ولي سوره صافات كه قصه وي در آن آمده است بنام سوره ذبيح موسوم نيست؟ و همچنين داستان داود در سوره «ص» ياد شده است لكن اين سوره بنام او نميباشد؟ پس بايد در مورد وجه تسميه سُوَر، به اين نتيجه برسيم كه اين نامگذاري ها توقيفي بوده و بدستور رسول خدا (صلّي الله عليه و آله) انجام ميگرفت، علاوه بر آنكه برخي از مناسباتِ موجودِ در سور نيز چنين نامهايي را اقتضا ميكرد.
البته فقط در كتاب «جمال القراء» سخاوي آمده است كه سوره طه به «سوره كليم» ناميده ميشود، و حتي هذلي اين سوره را «سورة موسي» ناميده، چنانكه سوره ص به «سوره داود» نامبردار است. و در سخن جعبري نيز ديده ميشود كه سوره صافات به «سوره ذبيح» ناميده شده است. و بهرحال همه اين نامگذاريها چنانكه گفتيم احتياج به مدارك و اسناد روائي دارد (الاتقان، ج 1، ص 90 ـ 95).
بعقيده نگارنده: هر سورهاي در قرآن كريم، همزمان با حيات رسول خدا (صلّي الله عليه و آله) در طي مرور زمان ـ هر سوره و حتي بسياري از آيات بخاطر خصوصيات و مزايا و يا اشتمال آنها بر مسائل و موضوعات خاصي ـ داراي عناوين و اسامي ديگر گرديد كه از جانب علماء به آن سور و آيات داده شده، مثلاً در فقه و اصول اسلامي بسياري از آيات داراي اسامي و عنوانهاي خاصي شدند كه بعنوان نمونه ميتوان از آيات زير نام برد:
آيه «نفي سبيل»: «… وَ لَنْ يَجْعَلَ اللهُ لِلكافِرينَ عَليَ الْمُؤمِنينَ سَبيلاً» (سوره نساء آيه 141: و هرگز خداوند براي كافران بر مؤمنان راهي قرار ندهد ]كه بر آنان مسلط گردند
[)آيه «نباء»: «… يا اَيُّهَا الَّذينَ آمَنوا اِنْ جائَكُمْ فاسِقٌ بِنَبَأٍ فَتَبَيَّنُوا اَنْ تُصيبُوا قَوْماً بِجَهالهٍ فَتُصْبِحُوا عَلي ما فَعَلْتُمْ نادِمينَ» (سوره حجرات آيه 6: اي كساني كه ايمان آوردهايد اگر فاسق و گناهكاري براي شما خبر و اطلاعي آورد، بازرسي و تفحص نماييد، مبادا گروهي را به جهالت بكشانيد و بر آنچه انجام دادهايد پشيمان گرديد)
آيه «نَفْر»: وَ ما كانَ الْمُؤمِنُونَ لِيَنْفِرُوا كافَّهً فَلَوْلا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَهٍ طائِفَهٌ لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدّينِ وَ لِيُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ اِذا رَجَعُوا اِلَيْهِمْ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ» (سوره توبه، آيه 122: مؤمنان بايد همة آنها بكوچند، پس چرا نكوچند از هر گروهي دستهاي تا در دين بصيرت يابند و قوم خود را بيم دهند، البته هنگامي كه بسوي آنها باز گردند، تا شايد آنها از گناه برحذر بمانند).
آيه «سئوال»: «فَاسْئَلُوا اَهْلَ الذِّكرِ اِنْ كُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ» (سوره نحل، آيه43: از اهل ذكر و اهل قرآن بپرسيد اگر شما نميدانيد
)آيه «كتمان»: «اِنَّ الَّذينَ يَكْتُمُونَ ما اَنْزَلْنا مِنَ الْبَيِّناتِ وَ الْهُدَي مِنْ بَعْدِ ما بَيَّنّاهُ لِلنّاسِ فِي الْكِتابِ اوُلئِكَ يَلْعَنُهُمُ اللهُ وَ يَلْعَنُهُمُ الّلاعِنُونَ» (سوره بقره، آيه 159: آنانكه كتمان ميكنند آنچه را كه ما فرو فرستاديم از قبيل نشانيها و راهنمائيها ـ پس از آنكه آنها را در كتاب بيان كرديم ـ آنانرا خداوند، و لعنكنندگان، لعن نمايند).
آيه «تصديق»: «وَ مِنْهُمُ الَّذينَ يُؤْذُونَ النَّبِيَّ وَ يَقُولُونَ هُوَ اُذُنٌ قُلْ اُذُنُ خَيْرٍ لَكُمْ يُؤْمِنُ بِاللهِ وَ يُؤْمِنْ لِلْمُؤمِنينَ» سوره توبه، آيه 61: بعضي از آنان پيامبر را ميآزارند و ميگويند: وي گوش شنوايي دارد بگو گوش شنواي خوبي است كه به خدا و براي مؤمنين ايمان آورد).
و بالاخره در طول تاريخ اسلام، بسياري از سور و آيات – آنچنانكه در علوم نقلي اسلامي به چشم ميخورد ـ در بسياري از آيات، داراي عناوين و القاب خاصي شدند. بايد متوجه باشيم تمام سوره هاي قرآن همزمان با حيات رسول اكرم (صلّي الله عليه و آله) نيز داراي نام و عنواني بودهاند كه از طريق وحي مشخص گرديد.
تنوع و تعدد اسامي سوره هاي قرآن
سوره هاي قرآن، برخي داراي يك نام، و برخي داراي دو يا سه و يا چندين نام ميباشند. سوره هايي كه داراي يك نام ميباشند در قرآن بسيار است، ولي عدهاي از سور، داراي چند و يا چندين نام ميباشند كه ما از اساميِ متعددِ چند سوره، بعنوان نمونه ياد ميكنيم. مثلاً براي سوره حمد بيش از بيست نام بشرح زير ياد شده است:
سوره حمد، فاتحهالكتاب، امالكتاب، فاتحهالقرآن، امالقرآن، القرآنالعظيم، السبعالمثاني، الوافيه، الكنز، الكافيه، الاساس، النور، الشكر، الحمدالاولي (سوره ـ)، الحمدالقصري (سوره ـ)، الراقيه، الشفاء، الشافيه، الصلوه، الدعاء، السئوال، تعليمالمسئله، المناجاه
و التفويض.و سوره بقره، بنامهاي: فسطاطالقرآن (پوشش و خيمه قرآن)، الفردوس (بهشت)، سنامالقرآن (كوهان قرآن) ناميده شده است
.و درباره سوره آلعمران ميگويند: كه اين سوره در تورات، به سوره «طيبه» نامبردار بوده و اين سوره با سوره بقره به «زهراوين» نيز موسوم ميباشند. (براي آگاهي بيشتر از اساميِ متعددِ سُوَرِ قرآن و وجه تسميه آنها و نيز رواياتي كه در زمينه نامهاي سور وجود دارد، رجوع شود به: الاتقان، ج 1، ص90ـ 95. و نيز درباره وجه تسميه سوره حمد به نامهايِ مذكورِ در فوق، رجوع شود به مجمعالبيان ج 1، ص 17، ط اسلاميه)
و همچنين سوره هاي ديگرِ قرآن داراي اسامي متعددي است كه در طول تاريخ بر حسب مناسباتِ موجودِ در آنها، اين تنوع و تعددِ عناوين و اسامي براي آنها بوجود آمد
.
اسامي بخشهاي مختلف سور قرآن
گاهي چند سوره در قرآن داراي يك نام ميباشند كه در زمينه آنها، رواياتي وجود دارد. بر اساس حديثي كه از طرق شيعه و اهل سنت نقل شده است، قرآن كريم به چهار بخش تقسيم شده است كه هر يك از آنها داراي نام خاصي ميباشند، رسول خدا (صليالله عليه و آله) فرمود: خداوند
بجاي تورات «سبع طوال» و بجاي زبور «مئين» و بجاي انجيل «مثاني» را بمن مرحمت فرمود و با «مفصل» امتياز و برتري يافتم. (مجمعالبيان، ج 1، ص 14. مقدمتان ص 235. روضالجنان، ج 1 ص 11. الاتقان، ج 1، ص 98. سفينهالبحار ج 2، ص 422)از اين حديث چنين استفاده ميشود كه هر چند سورهاي در قرآن داراي نامهاي خاصّ فوقالذكر است، كه ما آنها را در زير توضيح ميدهيم
:سَبْعِ طِوال: نام هفت سوره طولاني قرآن است كه بترتيب عبارتند از
:سوره هاي بقره، آل عمران، نساء، مائده، انعام، اعراف، و سوره انفال همراه با سوره توبه. (چون دو سوره انفال و برائت قرين و نزديك يكديگر قرار دارند، و ميان آنها را «بسمله» فاصله نيانداخته است، بعنوان يك سوره تلقي شده است، برخي را عقيده بر آن است كه سوره هفتمِ
«سبعطوال» سوره يونس ميباشد (رك. مجمعالبيان، ج 1، ص 14. الاتقان، ج 1، ص 109. سفينهالبحار، ج 2، ص 422) از عثمان سؤال كردند چرا سوره انفال، كه از مثاني است و با سوره برائت كه از مئين است كنار هم قرار دادي؟ و ميان آنها «بسمله» ننهادي؟ و آنها را از «سبعطوال» محسوب داشتي؟ عثمان در پاسخ گفت: سوره هاي قرآن ـ كه با مشخصات ويژهاي ـ بر رسول خدا نازل ميشد، طوري بود كه وقتي قسمتي از آنها، يعني آياتي نزول مييافت پيغمبر (ص) كاتبي را احضار ميفرمود و به او ميگفت: اين آيات را در فلان سوره قرار ده، سوره انفال جزء نخستين سوره هايي بود كه در مدينه نازل گشت و سوره برائت آخرين سورهاي بود كه در مدينه نزول يافت. چون مطالب اين دو سوره بهم نزديك است و شبيه بودند، رسول خدا براي ما توضيح داد كه اين سوره از همان سوره است، بهمين جهت من اين دو سوره را قرين يكديگر قرار دادم و ميان آن دو با «بسمله» جدايي نيفكندم، و آنها را در عداد «سبعطوال» قرار دادم (رك: المصاحف، ص 31، 32)) و وجه تسميه اين سور به «طوال» براي آن است كه بترتيب طولانيترين سوره هاي قرآن را تشكيل ميدهند.مئين (ماين): نام سوره هايي است كه با فاصله چند سوره بدنبال «سبعطوال» در قرآن آمده، و هر يك از آنها شامل صد آيه يا كمي كمتر و يا كمي بيشتر است. و هفت سوره قرآن حائز چنين شرايطي هستند كه بترتيب عبارتند از: سوره هاي بنياسرائيل، كهف، مريم، طه، انبياء، حج، و مؤمنون. (الاتقان، ج 1، ص 109)
ابوالفتوح را عقيده بر آنست كه اين سور، از سوره يونس آغاز ميگردد ـ و بلافاصله پس از سوره توبه قرار دارد ـ و به سوره مؤمنون ميرسد (مجمعالبيان، ج 1، ص 14. الاتقان، ج 1، ص 109) كه مجموعاً چهارده سوره را تشكيل ميدهند
.مَثانِي: درباره سوره هايي كه به مثاني موسوم هستند، اقوال مختلف وجود دارد. سيوطي ميگويد: مثاني عبارت از سوري است كه پس از مئين قرار گرفته است، زيرا اين سور بعد از مئين، و در مرتبه دوم و پس از سبعطوال قرار دارد. و چون مئين بمنزلة مبادي است از آن جهت سوره
هايي كه پس از مئين قرار گرفته به «مثاني» نامبردار شد. (الاتقان، ج 1، ص 109)فَرّاء ميگويد: «مثاني» سُوَري هستند كه تعداد آيات آن كمتر از صد آيه باشد و از آن جهت مثاني خوانده شد چون اين سور بيش از سور طوال و مئين، نزديك به يكديگر قرار دارند، و يا آنكه عبرتها و امثال و اخبار با آنها ضميمه شده است
.مرحوم طبرسي ميگويد: مثاني، عبارت از سوره هايي است كه پس از سبعطوال قرار دارد. و سپس يادآور ميشود كه به نظر بعضي از علماء، مثاني عبارت از تمام سور قرآن ـ اعم از سوره هاي بلند و سوره هاي كوتاه ـ ميباشد و دليل آن آيه «كِتاباً مُتَشابِهاً مَثانِيَ» (سوره زمر، آيه 23. آيه كامل: «اَللهُ نَزَّلَ اَحْسَنَ الْحَديثِ كِتاباً مُتَشابِهاً مَثانِيَ تَقْشَعِرُّ مِنْهُ جُلُودُ الَّذينَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ ثُمَّ تَلينُ جُلُودُهُمْ وَ قُلُوبُهُمْ اِلي ذِكْرِ اللهِ ذالِكَ هُدَي اللهِ يَهْدي بِهِ مَنْ يَشاءُ وَ مَنْ يُضلِلِ اللهُ فَمالَهُ مِنْ هادٍ») ميباشد.
روايتي كه از ابن عباس نقل شده است همين مطلب اخير را تأييد ميكند. بنابر رأي اخير، وجه تسميه تمام سورِ قرآن به مثاني، اين است كه خداوند در قرآن، امثال، حدود، فرائض و احكام را يكي پس از ديگري قرار داده و آنها را بهم پيوسته و ضميمه كرده است. (مجمعالبيان، ج 1، ص 14. الاتقان، ج 1، ص 110)
مُفَصَّل: طبرسي ميگويد: عبارت از تمام سوره هايي است كه داراي «حم» است و نيز شامل تمام سورِ كوتاهِ قرآن ميباشد، و علت نامگذاري آنها به «مفصل» اين است كه بعلت كوتاهي سور، «بسمله» هاي زيادي ميان آيات آنها فاصله و جدايي انداخته است. (همان مراجع و صفحات
)در كتاب جمالالقراء آمده است كه مفصل، سوري هستند كه قصص و داستانها در آن سور، كنار هم آمده است. و بعضي همة سور و بعضي ديگر، سوره فاتحه را مفصل ناميدهاند. (الاتقان، ج 1، ص 109، 110
)سيوطي مينويسد: مفصل عبارت از همه سورِ كوتاهِ قرآن است كه پس از مثاني قرار دارند، و همان وجه تسميه طبرسي را در اين مورد ياد ميكند و اضافه مينمايد كه بعضي در وجه تسميه مفصل گفتهاند: چون آيات منسوخ در اين سور، اندك است آنها را محكم نيز ناميدهاند و روايت
سعيد بن جبير نيز مؤيد آنست. (الاتقان، ج 1، ص 110)درباره آغاز و انجام سوره هايي كه به «مفصل» نامبردارند، آرائي به چشم ميخورد (همان مرجع و صفحه) و ما براي مزيدِ فائدات، بياني از ابوالفتوح رازي در مورد اسامي سور ياد ميكنيم كه ضمن آن بعضي از آراء مربوط به تعيينِ حدودِ اصطلاحاتِ مذكور را از لحاظ تعداد آن نيز ميبينيم:
رازي مينويسد: رسول خدا (صلي الله عليه و آله) فرمود: «مرا بجاي تورات، اين هفت سوره دادند: يعني البقره، و آلعمران و النساء و المائده، و الانعام، و الاعراف، والتوبه
.و بجاي زبور «مئين» دادند يعني سوره هايي كه كمابيش صد آيت است، چون يونس، و هود، و يوسف، و بنياسرائيل، كهف، و مانند آن
.و بجاي انجيل مرا «مثاني» دادند يعني سوره هايي كه زير صد آيت است
.و براي آنش «مثاني» خواند كه ثوانيِ «مئين» است، و روا باشد كه براي آنش «مثاني» خوانْد كه اين سوره ها مضاعفِ با مئين، دو باشد، آنكه هر دو ]پس[ از سبعطوال باشد. و حسن بصري گفت: مراد به مثاني، فاتحهالكتاب است، و اين در اخبار ما هست
.و گفت مرا تفضيل دادند به «مفصل» يعني در برابر اين، هيچ پيغمبر صاحب كتاب را چيزي ندادند
».مفسران خلاف كردهاند، در مفصل، گروهي گفتند: از سوره محمد (صلي الله عليه و آله) تا به آخر قرآن «مفصل» است، و عبد الله بن عباس گفت: از «والضحي» تا آخر قرآن. و گفتند براي آنش مفصل خوانند كه فصلِ بسيار بايد كردن از ميان دو سوره به «بسماللهالرحمنالرحيم» و بعضي ديگر گفتند: براي آنكه فصل بايد كردن از ميان هر دو سوره به تكبيري، و اين قرائت اين كثير است، و شاعر، اين را در چند بيت گفت:
حُلِّفَتُ بِالسَّبْع اللَّواتي طُوِّلَتْ
وَ بِماينَ بَعْدَها قَدْ اُثْبِتَتْ
وَ بِالْمَثاني ثُنِّيَتْ فَكُرِّرَتْ
وَ بِالطَّواسينِ الَّتي قَد ثُلِّثَتْ
وَ بِالْحَواميمِ الَّتي قَدْ سُبِّعًتْ
وَ بِالْمُفَصَّلِ اللَّواتي فُضِّلَتْ
(
روضالجنان، ج 1، ص 11 و 12. التبيان شيخ طوسي، ج 1 مقدمه)در كتب تفسير و علوم قرآني نامها و عناوين ديگري براي بخشهاي مختلفِ سُوَرِ قرآن ديده ميشود كه بشرح زير آنها را گزارش مينماييم
:حَواميم (سوره هايي كه با «حم» آغاز ميشود): سوره هاي حم، المؤمن، زخرف، سجده، حمعسق، احقاف، جائيه، و دخان
.مُمْتَحَنات (چون در اين سورهها سورة ممتحنه قرار دارد و با هم مناسباتي دارند «ممتحنات» موسوم گشتهاند): سوره هاي فتح، حشر، سجده، طلاق، ن و القلم، حجرات، تبارك، تغابن، منافقون، جمعه، صف، جن، نوح، مجادله، ممتحنه، و تحريم
.اَلْ (سوره هايي كه با «الف و لام = ال يعني الم، الر، المر …» آغاز شده است): سوره هاي بقره، آلعمران، اعراف، عنكبوت، روم، لقمان و سجده
.مُسَّبحاتْ (سوره هايي كه با كلمهاي از ماده «سبع» شروع ميشود): سوره هاي اسراء، حديد، حشر، صف، جمعه، تغابن و اعلي
.حَمْد، يا حامدات (سوره هايي كه با كلمهاي از ماده «حمد» آغاز شده است): سوره هاي فاتحهالكتاب، انعام، كهف، سباء و فاطر
.عِتاق (عِتاق جمع عتيق، و يكي از معاني آن، كهنه و قديم است و گويا از آنجهت كه اين سوره ها در آغاز امر نزول يافته به «عتاق» موسوم گشت): سوره هاي اِسراء، كهف، مريم، طه، و انبياء
.عَزائِم (عزائم بمعني فرائض و واجبات است، و چون در اين سوره سجده هاي فريضه و واجب آمده است به عزائم نامبردار شد، چنانكه گويند: «لَيْسَتْ سَجَدَهُ (ص) مِنْ عَزائِمِ السُّجوُدِ»: يعني سجده سوره ص از سجده هاي واجب نيست. ولي پيغمبر (صلياللهعليهوآله) به پيروي از حضرت داود (عليهالسلام) سجده آن را بجاي ميآورد (رك: النهايه في غريب الحديث ماده «عزم» برگشمار ندارد، چاپ سنگي 1296 ه.ق. لغتنامه دهخدا «عقك ـ عگلله» ص 228)): سوره هاي سجده، فصلت، نجم، علق (رك: مجمعالبحرين ماده «عزم» برگشمار ندارد، چاپ سنگي 1284 ه.ق.).
قُلْ (سوره هايي است كه با كلمه «قل» آغاز شده است): سوره هاي كافرون، اخلاص، فلق، و ناس
.طوَاسين (سوره هايي كه با «طس» آغاز شده است): سوره هاي شعراء، نمل، و قصص
.زَهْراوان زهراء به معني درخشان است، و چون اين دو سوره از لحاظ احتواء بر اسماء و احكام الهي؛ درخشان است از آن جهت به «زهروان» نامبردار شدند (رك: النهايه ماده «زهر». مجمعالبحرين، همان ماده)): سوره هاي بقره، و آل عمران
.قَرينَتَيْن (گويند چون عثمان اين دو را نزديك و كنار هم قرار داد، و علاوه بر اين ميان آن دو با «بسمله» فاصلهاي ايجاد نشده است، و محتواي آيات اين دو سوره به هم نزديك است، از آن جهت به «قرينتين» موسوم گرديد): سوره هاي انفال، و برائت
.مُعَوَّذَتَيْن: سوره هايي كه با «قل اعوذ» آغاز شده است) سوره هاي فلق، و ناس. (بنگريد به الاتقان، ج 1، ص 98 ـ 111
)بسياري از همين سور قرآن از القاب و عناوين ديگري برخوردار هستند، در كتاب جمالالقراء آمده است كه برخي از پيشينيان گفتهاند: در قرآن، ميادين، بساتين، مقاصير، عرائس، دبابيج، و رياض وجود دارد
.مَيادينِ قرآن: سور و آياتي است كه با «الم» آغاز ميشود. و ميادين جمع ميدان ميباشد
.بَساتينِ قرآن: سوري است كه با «المر» آغاز گردد. بساتين، جمع بُسْتان و مُعَرَّبِ بوستان است
.مَقاصيرِ قرآن: سور حامدات يعني سوري هستند كه با مادهاي از «حمد» آغاز ميشود. مقاصير، جمع مقصوره و به معني رواق و ايوان يا شبستان است
.عَرانِسِ قُرآن: سوره مسبحات يعني سوري كه با تسبيح آغاز گردد. عرائس، جمع عروس است
.دَبابيجِ قرآن: سورة آلعمران است. دبابيج، جمع ديباج به معني حرير و معرب ديبا است
.رِياضِ قرآن: سوره هايي است كه به «مفصل» نامبردار است. رياض، جمع روضه و به معني باغ و بوستان است
.از ابن مسعود روايت شده كه حواميم، ديباج قرآن است پس بنابراين روايت، ديباج قرآن، تنها سوره آلعمران نخواهد بود
.قَوارِعِ قرآن: سخاوي ميگويد آياتي است كه بوسيله آنها، انسان در پناه خدا قرار ميگيرد. و از آن جهت آن را «قوارع» ناميدند چون شيطان را بيم ميدهد و شر او را دفع و قمع مينمايد، مانند «آيهالكرسي» و «معوذتين» و امثال آنها
.ضمناً در پايان اين مبحث، ذكر اين مطلب بجا است كه در مُسنَدِ احمد بن حنبل، طبق حديث معاذبن اَنَس، آمده است كه آيه: «اَلْحَمدُ للهِ الَّذي لَمْ يَتَّخِذْ وَلَداً…» به «آيهالعِزّ» نامبردار است. (همان مرجع، ج 1، ص 98
).
حكمت تقسيم قرآن به سوره ها
برخي در اين باره اظهار كردهاند كه حكمت تقسيم قرآن به سوره ها براي اثبات اين مسئله است كه هر سورهاي از قرآن ـ حتي در حداقلِ آياتِ آن ـ معجزه و آيتي از آيات و نشانههاي الهي است. و نيز اشاره به آن است كه هر سوره داراي روش و سبك مستقل و مخصوص بخود ميباشد: سوره يوسف از داستان يوسف، و سوره ابراهيم از قصه او، و سوره برائت از احوال منافقين و اسرار آنها بازگو مينمايد، و همچنين سور ديگر …
سوره هاي قرآن ـ اعم از سوره هاي طولاني و كوتاه و متوسط ـ همه در حد اعجاز قرار دارند، و طولاني بودن سوره، شرط اعجاز آن نيست: سوره كوثر شامل سه آيه است، و در عين حال داراي همان حدي از نظر اعجاز ميباشد كه سوره بقره داراي آن است
.سپس حكمت ديگري جلب نظر ميكند كه به منظور تعليم سور به كودكان، از سور كوتاه آغاز ميشود تا بتوانند در يك شرايط تدريجي و آسان، قرآن را از بر كنند
.زركشي در كتاب البرهان، سئوالي را مطرح ميكند كه چرا كتبِ آسمانيِ گذشته به سور، تقطيع نشده بود؟
او پاسخ اين سؤال را به دو وجه مطرح ميكند
:نخست آنكه اين كتب از جهت نظم و ترتيب در حد اعجاز قرار نداشتند
.دوم اينكه حفظ و بخاطر سپردنِ آن ميسر نبوده است
.ولي زمخشري اصولاً با طرح سئوال زركشي مخالف است و ميگويد كتبِ آسمانيِ ديگر از قبيل تورات، انجيل، زبور و ديگر صُحُف الهي، مانند قرآن به سور متعدد تقسيم شده بود چنانكه مصنفان كتب نيز آثار خود را به ابواب و فصول، تقطيع و تقسيم ميكنند
.در اين كار حكمتهاي فراواني به چشم ميخورد، از آنجمله
:اينكه اگر در يك نوشتهاي عنوان كلي، داراي ابواب و عناوين فرعي و فصولي باشد، خوشآيندتر و بهتر از آنست كه بصورت يك باب تنظيم گردد
.ديگر آنكه اگر يك خواننده، سوره يا يك باب از كتابي را بخواند و سپس به خواندن سوره يا باب ديگر آغاز كند در خود احساس خستگي نمينمايد، بلكه بعكس، چون به امر تازهاي برخورد ميكند با نشاط بيشتري به خواندن خود ادامه ميدهد مانند مسافري كه ميخواهد يك مسافرت طولاني را در نوردد، در منازل متعدد، ميان راه به تنفس و استراحت ميپردازد، و سپس سير خود را ادامه ميدهد، مسلماً سير پيوسته و مداومِ چنان مسافتي براي مسافر، ملالآور خواهد بود، و نيز بهمين جهت قرآن به اجزاء و اخماس و جز آنها تقطيع شده است.
سه ديگر، آنكه اگر كسي درصدد حفظ قرآن باشد و بخواهد سورهاي را بخاطر بسپارد، پس از حفظ آن سوره، حس ميكنيد كه بخش مستقلي از قرآن را حفظ نموده است، و چنين احساسي براي او جالب بوده و مهم جلوه مينمايد. از انس بن مالك روايت شده است: معمولاً كسي كه سورة بقره و آلعمران را قرائت ميكرد لحظهاي ميان آن دو درنگ مينمود. لذا قرائت يك سوره در نماز، داراي فضيلت بيشتري نسبت به قرائت دو سوره ميباشد.
سيوطي رأي زمخشري را بر رأي و نظر زركشي ترجيح داده و مينويسد
:حق اين است كه ساير كتب آسماني مانند قرآن، سورهبندي شده بود، زيرا ابن ابي حاتم از قتاده روايتي در كتاب خود آورده كه ميگفت: ما در اين موضوع به گفتگو نشستيم كه «زبور» شامل صد و پنجاه سوره بود كه همه آنها به مواعظ و اندرزهاي اخلاقي و ستايش، مربوط ميشد. و هيچگونه مطلبي ـ كه درباره حلال و حرام و فرائض و حدود، بحث كرده باشد ـ در آن وجود نداشت. و نيز گفتهاند در انجيل، سورهاي وجود دارد كه به سوره «امثال» نامبردار است. (الاتقان، ج 1، ص 1014)
اين بود خلاصهاي از آراء دانشمندان علوم قرآني درباره حكمت تقطيع و تقسيم قرآن به سوره ها
.پس از بحث اجمالي و كوتاه درباره مسئله فوقالذكر، لازم است راجع به فواتح سور ـ كه موقع و جاي وسيعي را در علوم قرآني و تاريخ قرآن احراز كرده است ـ بررسي خود را آغاز كنيم
.