آيا پيامبر اسلام (صلي‌ الله عليه و آله) به خواندن و نوشتن آشنايي داشت؟

 

اجمالاً بايد يادآور شد كه رسول خدا (صلي‌ الله عليه و آله) در قرآن كريم (اَلَّذينَ يَتَّبِعُونَ النَّبيَّ الاُمِيَّ اَلَّذي يَجِدوُنَهُ مَكْتوُباً عِنْدَهُمْ فِي التَّوْراتِ وَ الاِنْجيلَ …، سوره اعراف آيه 157) و حديث به عنوان پيامبر «اُمي» و ناآشنا به خواندن و نوشتن معرفي شده است، چنانكه از آيه: «وَ ما كُنْتَ تَتْلُوا مِنْ قَبْلِهِ مِنْ كِتابٍ وَ لا تَخُطُّهَ بِيَمينِكَ اِذاً لاَرْتابَ الْمُبْطِلُونَ» (اي پيغمبر، پيش از نزول قرآن نه نبشته‌اي را خواندي ]يعني به خواندن آشنايي نداشتي[ و به دست خود چيزي ننوشتي، اگر سابقه خواندن و نوشتن قبل از نزول قرآن در زندگاني تو مي‌بود، جاي آن داشت كه تباه‌كاران و معاندان در نبوت تو ترديد نموده،‌ و در ديگران نيز ايجاد شك و ترديد نمايند، سوره عنكبوت، آيه 48) چنين استفاده مي‌شود كه رسول خدا (صلي‌ الله عليه و آله) نه نبشته‌اي خواند، و نه چيزي نوشت.

ولي از نظر محققان اسلامي اين مسئله به مطالعه و بررسي گسترده‌تري نيازمند است، زيرا در اين مورد آراء و اقوال متفاوت و متعارضي وجود دارد كه شايسته دقت، و ضمناً قابل توجيه مي‌باشند.

از مجموع بسياري از آيات قرآني ـ با توجه به تفسيرهايي كه دربارة آنها ديده مي‌‌شود ـ چنين برمي‌آيد كه پيغمبر اسلام (صلي‌ الله عليه و آله) اُمي بوده و به خواندن و نوشتن آشنايي نداشته، و هيچ سابقه‌اي در زندگاني آن حضرت در خواندن و نوشتن ديده نمي‌شود. (براي آگاهي بيشتر از اين موضوع بنگريد به: مجمع‌البيان ج 2 ص 532، 486 و ج 8 ص 287 و ج 10 ص 284)

ابوحيان نحوي اندلسي به اين مسئله اشاره نموده و آراء دانشمندان اسلامي را نيز ضمن آن نقل كرده است، وي مي‌نويسد:

«اكثر مسلمين بر آنند كه رسول خدا (صلي‌ الله عليه و آله) نه هرگز چيزي نوشته بود، و نه در نوشته‌اي به منظور قرائت و خواندن نگريست. اما در برابر اين گفته، از شعبي روايت شده كه مي‌گفت: رسول خدا (صلي‌ الله عليه و آله) از دنيا نرفت تا آنكه چيزي نوشت. و نيز نقل شده است كه آن حضرت صحيفه و نامه «عيينه بن حصن» را قرائت كرد. از ظاهر روايت صحيح مسلم، استفاده مي‌شود كه پيغمبر شخصاً چيز مي‌نوشت، گروه اندكي از محدثان و دانشمندان اسلامي از قبيل ابوذر عبدالله بن احمد هروي، و قاضي ابوالوليد باجي و جز آنها بر همين عقيده بوده‌اند. ابوحيان پس از نقل اين آراء اضافه مي‌كند: عده زيادي از دانشمندان سرزمين ما (اندلس) بر ابي الوليد باجي تاختند تا جايي كه بر وي منابر، وي را ناسزا گفته و سخت او را نكوهش مي‌كردند و اكثر دانشمندان نيز روايات ابو‌الوليد را توجيه نموده و گفته‌اند كه منظور از كتابت و نگارش پيغمبر، دستور به نگارش بوده است نه آنكه شخصاً مباشر كتابت بوده باشد، چنانكه مي‌گويند: فلان پادشاه به فلاني نوشت يعني دستور داد ديگران بنويسند (البحر المحيط ج 7، ص 155) به هر حال با توجه به مطالب فوق، سه احتمال در مورد خواندن و نوشتن رسول خدا (صلي‌ الله عليه و آله) قابل بررسي و تحقيق است:

1 ـ پيامبر اسلام (صلي‌ الله عليه و آله) نه هرگز چيزي نوشت و نه در نوشته‌اي به منظور نگريست.

2 ـ رسول خدا (صلي‌ الله عليه و آله) قبل از رحلت، داراي سابقه خواندن و نوشتن بوده است.

3 ـ آن حضرت همزمان با نبوت شخصاً چيزي نوشت.

احتمال سوم كه رسول خدا (صلي‌ الله عليه و آله) پس از بعثت و همزمان با نبوت خود، به نوشتن آشنايي داشته، با مقاومت شديد و اعتراض سخت علماء مواجه شد، لذا اكثر علما احتمال اول را پذيرفتند، ولي هر فرقه‌اي براي اثبات رأي خود، دليل و يا ادله‌اي ارائه داده‌اند.

 

 

 

بيان آراء مستشرقين در اين زمينه

بلاشر R. Blacher، خاورشناس معروف نيز موضوع بحث را بدين صورت مطرح كرده است كه:

«آيا محمد (صلي‌ الله عليه و آله) به خواندن و نوشتن آشنايي داشته است»؟

پيداست كه اين سؤال جداً مهم بوده و بلاشر پاسخ‌هاي مختلفي براي آن يافته و مي‌نويسد: امروزه رأي و عقيده ثابت مسلمين، اين است كه محمد (صلي‌ الله عليه و آله) فاقد چنين آشنايي بوده است. يعني نه مي‌نوشت نه مي‌خواند (Introductian am Coram Edi. 1995 «نقل از تاريخ‌القرآن، دكتر عبدالصبور شاهين، ص 248»)

البته بلاشر در بيان اين رأي و عقيده متكي به اخباري است كه از كلمه امي ـ در تعبير از رسول‌ خدا (صلي‌ الله عليه و آله) به «النَّبي الاُمي» ـ معني بي‌سواد و كسي كه خواندن و نوشتن نمي‌دانسته، اراده شده است. و همين تفسير و توضيح را امري Ameri و كازيمرسكي Kasimerski و مونتيه Montet در مورد كلمه «امي» پذيرفته‌اند.

معذالك ما مي‌بينيم كه كلمه «امي» = «اميين» در آيه‌: «هُوَ الَّذي بَعَثَ فِي الْاُميّينَ رَسُولاً مِنْهُمْ يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِهِ وَ يُزَكّيهِمْ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَهَ وَ اِنْ كانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِي ضَلالٍ مُبينٍ» (سوره جمعه،‌ آيه 2) به گونه‌اي ديگر نيز تفسير شده است كه منظور از «امي» «اميين»،‌ تازيانِ مشرك بوده كه از وحي بي‌اطلاع بوده‌اند، چنانكه يهود و نصاري نيز از آن آگاهي نداشتند، به همين جهت زندگي آنها آميخته به جهل نسبت به قانون الهي بوده است.

در تفسير طبري اخباري منسوب به ابن عباس وجود دارد كه مؤيد همين رأي است. پس بنابراين «النَّبي الامي» به معني پيامبر جاهل و بي‌سواد نيست بلكه منظور از آن پيامبري است كه بر مشركان و بت‌پرستان مبعوث گشت.

اين توجيه درباره كلمه «اميين» در آيه‌ فوق‌الذكر ممكن است قابل قبول باشد. ولي كلمه «امي» در آيه: «اَلَّذينَ يَتَّبِعُونَ النَّبيَّ الاُمِيَّ الَّذي يَجِدوُنَهُ …» (سوره اعراف،‌ آيه‌ 157) وصف خود پيامبر است يعني پيامبر اسلام (صلي‌ الله عليه و آله) خود نيز امي و ناآشنا به خواندن و نوشتن بوده و طبق آيه: «هُوَ الَّذي بعث في الاميين …» بر مردمي مبعوث گشت كه آنها نيز از خواندن و نوشتن بي‌بهره بوده‌اند.

آنچه اساس الهي بودن قرآن و آسماني بودن اين كتاب مقدس را تأييد مي‌كند همين نكته است كه: قرآن بر پيامبري امي نازل گشت و همين امييت و عدم آشنايي رسول خدا (صلي‌ الله عليه و آله) به خواندن و نوشتن، بزرگترين سدي بود كه در ميان تعاليم وي و تورات و انجيل، جدايي ايجاد مي‌كرد، و مانع از آن بود تا رسول خدا (صلي‌ الله عليه و آله) در سرمايه الهي خود از كتب يهود و نصاري مدد گيرد و همين مسئله، شگفتي انسان را برمي‌انگيزد كه رسول خدا (صلي‌ الله عليه و آله) در حدود يك انسان عادي، داراي شكوه و عظمت مقام رسالت باشد؟!

لذا رأي گروهي از خاورشناسان بدانجا منتهي گرديد كه امي بودن رسول خدا (صلي‌ الله عليه و آله) را تأييد نموده و آن را با قاطعيت بپذيرند، ولي در عين حال نمي‌توانستند به سادگي درك كنند كه امر به قرائت: «إقْرَءُ» در آغاز سوره عَلَق، خواندن از روي نوشته نيست بلكه صرفاً به معني جاري كردن كلمات و تعبيرات بر زبان مي‌باشد.

دسته ديگري از خاورشناسان، قاطعيتي در رأي خود ندارند بلكه در اين مسئله دچار ترديد و تحير مي‌باشند، چون در برابر خود، ادله و شواهد متعارضي مي‌بينند كه برخي از آنها مؤيدِ امي بودنِ پيامبر اسلام (صلي‌ الله عليه و آله) است، و برخي ديگر از اين شواهد، امي بودن رسول خدا (صلي‌ الله عليه و آله) را نفي مي‌كند.

مطالعات و تحقيقات ويل Weil نتوانست اين حيرت و ترديد را از ميان بردارد، زيرا وقتي آيه‌: «وَ ما كُنْتَ تَتْلُوا مِنْ قَبْلِهِ مِنْ كِتابٍ، وَ لا تَخْطُهُ بِيَمينِكَ» را در مَدّ نظر قرار مي‌دهد با توجه به اصل و ريشه كلمه «تتلو» (ت ل و) به اين نتيجه مي‌رسد كه معني تلاوت، اتصال و تقرير شفاهي است، و بعقيده او معني آيه اين است كه پيامبر اسلام (صلي‌الله عليه و آله) به خواندن و نوشتن آشنايي داشته است، منتهي پيش از بعثت، كتب يهود ونصاري را نخوانده بود.

اين استدلال از چند جهت ضعيف و نارسا است، زيرا كلمه تلاوت در اين آيه به معني عرض و تقرير شفاهي نيست بلكه منظور از آن خواندن ـ آن هم با صداي بلند ـ است كه ديگران بشنوند. علاوه بر اين «ويل» عبارت «و لا تخطه بيمينك» را نيز مورد نظر قرار نداده است كه از لحاظ دلالت، بسيار صريح و روشن است، و بدون هيچگونه ترديدي دلالت بر آن دارد كه رسول خدا (صلي‌الله‌عليه و آله) نه كتب يهود و نصاري را خواند و نه چيزي نوشت. با اين توجيه، آيه مذكور هيچگونه پيوند و ارتباطي با موضوع آشنايي يا عدم آشنايي پيغمبر (صلي‌الله عليه و آله) نسبت به خواندن و نوشتن ندارد.

باري‌، بلاشر اضافه مي‌كند كه لازم است ما براي اطمينان، با اعتماد خاصي به برخي از سطور پراكنده در كتب سنت و حديث روي آوريم؛ زيرا در برخي از اين احاديث مانند خبر حُدَيْبِيَّه (واقعه حديبيه به سال ششم هجري = 627 ميلادي اتفاق افتاده است) آمده است كه پيامبر اسلام (صلي‌الله عليه‌و آله) و «سهيل» ]پيام‌آور و فرستاده اهل مكه[ خواستند پيماني منعقد سازند، رسول خدا (صلي‌الله عليه‌و آله) كاتب و نويسنده خود را احضار كرد و آن حضرت با: «بسمله = بسم‌الله الرحمن الرحيم» املاء نامه را آغاز كرد. سهيل، پيغبر (صلي‌الله عليه و آله) را لحظه‌اي از املاء نامه متوقف ساخت و گفت: همانگونه كه پيش از اين، نوشته را با: «باسمك اللهم» آغاز مي‌كردي عهدنامه را املاء كن. بديهي است كه سهيل به برخي از نوشته‌ هاي خود پيغمبر (صلي‌الله عليه و آله) قبل از مهاجرت يا حتي به بعضي از نوشته ‌هاي پيش از بعثت آن حضرت اشاره مي‌كرد:

سپس همين خاورشناس مي‌نويسد: مهمتر و صريحتر از اين اخبار، مجموعه اخباري است كه روي هم رفته از اين حقيقت حكايت مي‌كند كه پيامبر اسلام (صلي‌الله عليه و آله) هنگام مرضِ موتِ خود، شانه گوسفند يا پاره‌اي از پوست و دواتي را خواست تا وصيت سياسي خود را تحرير نمايد، در حاليكه هيچيك از حاضران از اين درخواست دچار شگفتي نشدند. و اينكه كسي درخواست پيغمبر (صلي‌الله عليه و آله) را اجابت نكرد براي اين بود كه تعارضي ميان ابي‌بكر و عايشه از يك طرف و علي (عليه‌السلام) از طرف ديگر وجود داشت.

بلاشر، پس از تمهيد اين مقدمات، نتيجه‌گيري كرده و مي‌نويسد: قرائن و شواهد موجود دلالت دارد كه پيغمبر (صلي‌الله عليه و آله) به خواندن و نوشتن آشنايي داشته است.

علاوه بر اين، ادله‌اي در دست است كه عده‌اي از خاندان پيغمبر (صلي‌الله عليه و آله) و وابستگان او مانند ابيطالب: عموي پيغمبر، و علي بن ابيطالب (عليه‌السلام) پسرعموي آن حضرت از خواندن و نوشتن بي‌نصيب نبوده‌اند. (مقدمه بر قرآن: بلاشر، ص 6 ـ11)

 

 

 

 

رد نظريه بلاشر و ديگران

از نظر بلاشر، دو حديث اخير‌الذكر حاكي از آن است كه رسول خدا (صلي‌الله عليه و آله) به نوشتن آشنايي داشته است؛ ولي بايد توجه داشت كه محتواي اين دو حديث هيچگونه صراحتي بر اين ندارد كه پيامبر اسلام (صلي‌الله عليه و آله) شخصاً چيزي را نوشته باشد:

در قضيه حُدَيْبِيَّه ـ همانطوريكه خود بلاشر گفته خود را در حاشيه صفحه اولِ مقدمه بر قرآن نقض كرده است ـ كتابت رسول خدا (صلي‌الله عليه و آله) به معني نويساندن و املاء بر كتابت است يعني پيغمبر (صلي‌الله عليه و آله) شخص ديگري را مأمور به نوشتن نمود و اين نويساندن يا املاء در طول حيات پيغمبر (صلي‌الله عليه و آله) بعنوان روش خاصي بوده است. بلكه اين روش را مسلمين طبق دستور الهي به هنگام قرض دادن مورد استفاده قرار مي‌دادند و غالباً ـ شخصاً ـ نامه را نمينوشتند. (دلاله‌الالفاظ، ص 185)

داستانِ مربوطِ به زماني كه رسول خدا (صلي‌الله عليه و آله) در بستر مرگ بود و كاغذ و قلمي را درخواست كرد تا چيزي بنويسد، به هيچوجه به منظور بلاشر رسا نيست،‌ زيرا رسول خدا (صلي‌الله عليه و آله) در حالات عادي و سلامت خود، كاغذ و قلم مي‌خواست تا كُتّاب وحي و نويسندگان، آيات و نامه‌ هاي آن حضرت را بنويسند. چگونه مي‌توان باور كرد كه آن حضرت در چنان حالت بحراني و احتضار، مي‌خواست شخصاً مباشر نوشتن نامه شود، در حاليكه درد و شكنجه لحظاتِ واپسينِ زندگيِ پيامبر اكرم (صلي‌الله عليه و آله)، اجازه چنين كاري را به وي نمي‌داد.

علاوه بر اين خود بلاشر مي‌نويسد در اين لحظات بحراني، علي (عليه‌السلام) و عمر و ديگران در كنار بستر پيغمبر (صلي‌الله عليه و آله) حضور داشتند (مقدمه بر قرآن، ص 11) و بر حسب عادت و معمول بايد آنها نوشتن را بعهده مي‌گرفتند، چنانكه در حالات عادي نيز رسول خدا (صلي‌الله‌عليه‌وآله) همين روش را معمول مي‌داشت.

با وجود چنين اشتباه فاحشي كه بلاشر و عده‌اي ديگر بدان دچار گشتند يكي از شاگردان او: مصطفي مندور، رأي استاد خود را تأييد كرده و معتقد است كه پيغمبر (صلي‌الله عليه و آله) از خواندن و نوشتن بي‌بهره نبوده است.

وي در تأييد رأي بلاشر مي‌نويسد، بايد تحقيقات جالب بلاشر را مورد توجه قرار داد، و نظريه او را در مورد آشنايي پيغمبر (صلي‌الله عليه و آله) به فن نوشتن و خواندن تأييد كرد زيرا در سوره ‌هاي نخستين ـ كه بر رسول خدا (صلي‌الله عليه و آله) وحي شد ـ قلم و قرائت و اصولاً علم و دانش و مسائلي كه مربوط به خواندن و نوشتن است مورد ستايش و تجليل قرار گرفته است و اين موضوع نسبت به كسي كه امي و ناآشنا به علم و دانش و خواندن و نوشتن است به هيچوجه قابل انتظار و پذيرش نيست!!؟ (رساله قراءات شاذه: دكتر مصطفي مندور، ص 13)

بايد به همين شاگرد يادآور گرديد كه خود بلاشر كلمة «اِقْرَء» را به اَنْذَرْ» و اُدْعُ: يعني مردم را بترسان و آنها را بخوان، تفسير كرده،‌ ولي شاگرد او داغ‌تر از استاد،‌ از دليلي استفاده مي‌كند كه خودِ استاد، آن را مردود مي‌شناسد. بايد متذكر شد كه چون مصطفي مندور نخواسته است رأي استاد خود را در مورد آشنايي پيغمبر (صلي‌الله عليه و آله) به خواندن و نوشتن رد كند در رسالة‌ دكتراي خود ـ كه آنرا زير نظر استاد مي‌نوشت ـ حتي پا را فراتر نهاده و بيش از حد، دچار مبالغه گشته است.

رأي و نظر صحيح درباره آشنايي يا عدم آشنايي رسول خدا (صلي‌الله عليه و آله) به خواندن و نوشتن، از مطالعه مطالبي كه گزارش مي‌شود كاملاً روشن مي‌گردد

 

 

 

 

پيامبر اسلام (صلي‌الله عليه و آله) امي بوده است

ادله قاطعي كه امي بودن رسول خدا (صلي‌الله عليه و آله) را اثبات مي‌كند از نظر قرآن و حديث و شواهد تاريخي بي‌اندازه فراوان است كه ما به چند نمونه آنها اشاره مي‌كنيم:

1 ـ آيه: «اَلَّذينَ يَتَّبِعُونَ النَّبِيّ الْاُمّيَّ الَّذي يَجْدِوُنَهُ مَكْتُوباً عِنْدَ هُمْ فِي التَّوْراتِ وَ الاِنْجيلِ …» (سوره اعراف،‌ آيه‌ 157)، در تفسير «امي» در اين آيه، چندين رأي ذكر شده است ولي اكثر آنها حاكي از آن است كه رسول خدا (صلي‌الله عليه و آله) به خواندن و نوشتن آشنايي نداشت.

برخي كلمه «امي» را صريحاً به كسي تفسير كرده‌اند كه خواندن و نوشتن نمي‌دانست.

عده‌اي مي‌گويند: كلمة «امي» منسوبِ واژه «امت» است يعني بت‌پرستاني كه يهود و نصاري آنها را مي‌شناختند. (تاريخ‌القرآن: دكترعبدالصبور شاهين، ص 49)

و بنابراين، كلمه امي در آيه مذكور اين است كه رسول خدا (صلي‌الله عليه و آله) بر جِبِلَّتِ توده مردم بوده، كه هنوز از نوشتن بهره‌اي نداشتند، چنانكه برخي را عقيده بر آن بود كه منظور از امت،‌ امت عرب بوده كه خواندن و نوشتن را نمي‌دانستند و پيغمبر اكرم (صلي‌الله عليه و آله) نيز از همين امت بوده است.

گروهي «امي» را منسوب كلمه «ام = مادر» مي‌دانند و معني «امي» در اين صورت اينست كه پيامبر اكرم (صلي‌الله عليه و آله) همانگونه ـ كه به هنگام زادنِ از مادر، نوشتن نمي‌دانست ـ به خواندن و نوشتن در زمان نبوت نيز آشنا نبود. (مجمع‌البيان، ج 4 ص 487)

اگرچه برخي «امي» را كلمه‌اي منسوب به «اُمِّ الْقُري» يعني مكه مي‌دانند و بنابراين امي يعني پيغمبري كه از ام‌القري و مكه برخاسته است. و بدون ترديد اكثريتِ قريبِ به تمامِ اهلِ مكه نيز از خواندن ونوشتن بي‌نصيب بوده‌اند.

2 ـ آيه: «وَ ما كُنْتَ تَتْلُوا مِنْ قَبْلِهِ مِنْ كِتابٍ وَ لا تَخُطُّهُ بِيَمينِكَ اِذا لَارْتابَ الْمُبْطِلُونَ» (سوره ‌عنكبوت، آيه 48: و تو پيش از اين، كتاب و بنشسته‌اي را نخواندي و آن را با دست خويش ننوشتي، چون بدان هنگام افراد نادرست نسبت به تو دچار ترديد مي‌شدند) كه صريحاً دلالت مي‌كند: رسول خدا (صلي‌الله عليه و آله) قبل از نزول قرآن، چيزي نخواند، و به خواندن، به هيچوجه آشنايي نداشت و هرگز چيزي ننوشت.

مرحوم سيد مرتضي علم‌الهدي مي‌گويد: آيه مذكور دلالت مي‌كند كه پيغمبر (صلي‌الله عليه و آله) قبل از نبوت، نوشتن را نمي‌دانست اما پس از نبوت بايد ما آشنايي پيغمبر (صلي‌الله عليه و آله) به خواندن و نوشتن را تجويز كنيم يعني آن را احتمال دهيم، چنانكه اين احتمال هم راه دارد كه پس از نبوت نيز به خواندن و نوشتن عالم و آشنا نبوده است و نسبت به هيچ يك از دو طرف قضيه ـ پس از نبوت ـ قاطع نيستيم. ظاهرِ آيه نيز مربوط به امي بودن پيغمبر (صلي‌الله عليه و آله) پيش از نبوت است نه پس از بعثت. و علتي كه در آيه ذكر شده است نفي خواندن و نوشتن پيغمبر (صلي‌الله عليه و آله) را قبل از نبوت تأييد مي‌كند، زيرا معاندان و منكران در صورتي مي‌توانستند در نبوت رسول خدا (صلي‌الله عليه و آله) ترديد يا ايجاد شبهه نمايند كه آن حضرت پيش از بعثت به نوشتن و خواندن آشنايي مي‌داشت. اما اگر پس از نبوت، اين آشنايي را بدست آورده باشد نمي‌توانست بعنوان دستاويزي براي ايجاد ترديد و شبهه معاندان باشد. ممكن است پيامبر اسلام (صلي‌الله عليه و آله) خواندن و نوشتن را پس از نبوت از جبرائيل فرا گرفته باشد. (مجمع‌البيان، ج 8 ص 287، 288)

مسئله امي بودن رسول خدا (صلي‌الله عليه و آله) پيش از نبوت، مسئله‌اي نبود كه آن حضرت در ادامه اين حالت پس از نبوت اصرار ورزيده باشد، بلكه بر حسب اقتضاي محيطي كه رسول خدا (صلي‌الله عليه و آله) در آن پرورش يافت، اين وضع در حالات آن حضرت وجود داشت و وقتي سالخورده‌تر شد مجالي براي آن حضرت در فرا گرفتن خواندن و نوشتن فراهم نيامد. علاوه بر اين، خداوند متعال با وحي و رسالت، پيامبرش را از اين امر بي‌نياز ساخت، ولي خود پيغمبر (صلي‌الله عليه و آله) با اصرار و اهتمام فوق‌العاده‌اي مي‌خواست ارزش و اهميت خواندن و نوشتن را در نفوسِ مردمِ زمانِ خود برانگيزد تا آنجا كه مسلمين را به تعليم فرزندانشان ـ در مدينه ـ تشويق مي‌فرمود. و به ويژه، پس از پايان جنگِ‌ بدر، عده‌اي از اسراء به دستور آن حضرت مأمور گشتند كه هر يك به ده نفر از كودكان مسلمان، خواندن و نوشتن را تعليم دهند.

بنابراين مانعي وجود نداشت كه رسول‌ خدا (صلي‌الله عليه و آله) ـ بر حسب رويدادهاي مهمِ زمانِ خود كه با مسئله خواندن و نوشتن پيوندي داشت ـ در اواخر زندگاني خود به فرا گرفتن اين امر توجهي مبذول فرموده باشد. ولي البته منظور رسول خدا (صلي‌الله عليه و آله) اين نبود كه در اين فن مهارتي كسب كند و شايد اين آشنايي بر حسب تصادف و اتفاق و برخوردهاي مختلف براي آن حضرت فراهم آمده باشد، لذا در برخي احاديث شيعي و اهل سنت، اين موضوع (يعني آشنايي رسول خدا (صلي‌الله عليه و آله) به فن خواندن و نوشتن) در اواخر حياتش امري مُسْتَبْعَد تلقي نميشود.

3 ـ سومين دليل از آيات قرآني كه امي بودن رسول خدا (صلي‌الله عليه و آله) را به هنگام بعثت تأييد مي‌نمايد دو آية زير است:

الف ـ آيه: «لَقَدْ مَنَّ اللهُ عَلَي الْمُؤمِنينَ اِذْ بَعَثَ فيهِمْ رَسُولاً مِنْ يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِهِ وَ يُزَكّيهِمْ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ‌ الْحِكْمَهَ وَ اِنْ كانُوا مِنْ قَبْلُ لَفي ضَلالٍ مُبينٍ» (سوره آل‌عمران، آيه‌ 164)

مرحوم طبرسي در تفسير اين آيه مي‌نويسد: خداوند بر مردم مؤمن منت نهاده،‌ چون در ميان آنها رسولي را از خود آنها برانگيخت يعني پيامبري كه مانند آنها امي بوده و خواندن و نوشتن را نمي‌دانسته است تا بدانند كه دست‌آوردهاي او، وَحْيِ مُنْزَل، و قوانين آسمانياست. (مجمع‌البيان، ج 2 ص 542)

ب ـ آيه: «هُوَ الَّذي بَعَثَ فِي الْاُمّيّينَ رَسُولاً مِنْهُمْ يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِهِ‌ وَ يُزَكّيهِمْ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ‌ الْحِكْمَهَ‌ وَ اِنْ كانُوا مِنْ قَبْلُ لَفي ضَلالٍ مُبينٍ» (سوره جمعه،‌ آيه‌ 2) كه نيز همان طبرسي در گزارش اين آيه مي‌نويسد خداوند پيامبري را بر امتي امي مبعوث فرمود كه پيغمبر (صلي‌الله عليه و آله) از همانها بوده و خواندن و نوشتن نمي‌دانسته است. (مجمع‌البيان، ج 10 ص 284)

از آيات ديگر قرآن نيز با ايماء و اشاره و يا صراحت، امي بودن رسول‌ خدا (صلي‌الله عليه و آله) همزمان با آغاز بعثت و حتي همزمان با حيات او استفاده مي‌شود كه ما به منظور رعايت اختصار از بازگو نمودن آنها خودداري مي‌نماييم. و همچنين در مورد روايات زيادي ـ كه صريحاً پيغمبر (صلي‌الله عليه و آله) را امي معرفي كرده است ـ خوانندگان را به كتب حديث و لغت رهنمون مي‌سازيم. (رجوع شود به جلد ششم بحارالانوار مجلسي، چاپ سنگي، ص 118ـ 168. تاج‌العروس و لسان‌العرب: ماده «امم»)

4 ـ چهارمين دليل بر امي بودن رسول خدا (صلي‌الله عليه و آله) اين است كه صحابه و ياران آن حضرت به احوال آن حضرت وقوف و آگاهي كامل داشته‌اند، و درباره زندگاني پيامبر اسلام (صلي‌الله عليه و آله) و صفات و خصوصيات او مطالب بي‌اندازه فراواني براي ديگران نقل كرده‌اند، كه كتب مفصلي از سيره پيامبر اكرم (صلي‌الله عليه و آله) بوسيله مورخين نگارش شده است، كه حتي جزئيات ساده زندگاني آن حضرت در اين كتب منعكس گشت، در حاليكه در هيچ يك از كتب مذكور ياد‌آور نشده‌اند كه پيامبر اسلام (صلي‌الله عليه و آله) خواندن و نوشتن را مي‌دانسته است، آيا اين حقيقت نمي‌تواند دليل قاطعي بر امي بودن رسول خدا (صلي‌الله عليه و آله) باشد؟

5 ـ دليل ديگر بر امي بودن پيامبر اسلام (صلي‌الله عليه و آله) اين است كه آن حضرت به كتابت و نگارش وحي شديداً اهتمام مي‌ورزيد و به طور كلي مي‌خواست از هر وسيله‌اي براي صيانت و حفظ قرآن كريم از راه نگارش و يا از راه سپردن آن در حافظه، بهره‌برداري كند. يعني براي نگاهداري و حفظ قرآن از دو وسيله استفاده مي‌شد يكي نگارش و ديگري حافظه مردم، و گاهي در صورت در دسترس نبودن يكي از دو وسيله، از وسيله ديگر استفاده مي‌كرد، يعني گاهي شخصاً آيات قرآني را به حُفّاظِ قرآن تلقين مي‌كرد. و همزمان با آن به كُتّاب و نويسندگان وحي نيز دستور مي‌داد آنها را بنگارند. و اگر كاتب وحي در دسترس نبود شخصاً به حفظ قرآن اهتمام مي‌ورزيد.

اگر پيغمبر (صلي‌الله عليه و آله) به كتابت و فن نگارش آگاهي مي‌داشت در صورت فقدانِ كاتبِ وحي، شخصاً مي‌توانست وحي را بنگارد، در صورتيكه چنين سابقه‌اي ـ حتي در مورد يك آيه نيز ـ در زندگاني رسول خدا (صلي‌الله عليه و آله) ديده نمي‌شود.

لذا وقتي در دل شب ـ يعني وقتي كه پيغمبر (صلي‌الله عليه و آله) به نويسنده وحي دسترسي نداشت ـ بر آن حضرت وحي نازل مي‌گرديد، از نيروي حافظه براي صيانت قرآن استمداد مي‌فرمود.

در اين باره احاديث فراواني وجود دارد كه:

اولاً قرآن را رسول خدا (صلي‌الله عليه و آله) با خود مي‌خواند: عبدالله بن مغفل گويد: در روزي كه پيغمبر (صلي‌الله عليه و آله) مكه را فتح كرده بود بر روي مركب خود،‌ سوره فتح را مي‌خواند.

ثانياً ـ چنانكه در فصول آينده خواهيم ديد ـ پيغمبر (صلي‌الله عليه و آله) قرآن را بر اصحاب خود مي‌خواند. اَنَس مي‌گويد: رسول خدا (صلي‌الله عليه و آله) به اُبَيّ بن كعب فرمود كه خداوند متعال به من امر كرده است كه قرآن را بر تو بخوانم.

ثالثاً نيز گاهي اصحاب پيغمبر (صلي‌الله عليه و آله) قرآن را بر خود آن حضرت مي‌خواندند: ابن مسعود مي‌گويد: پيغمبر (صلي‌الله عليه و آله) به من مي‌فرمود قرآن را بر من بخوان، عرض كردم بر تو بخوانم؟ در حاليكه قرآن بر تو نازل شده است؟! فرمود: آري، قرآن را بر من بخوان. و من سوره نساء را بر رسول خدا (صلي‌الله عليه و آله) خواندم.

رابعاً، علاوه بر اينها رسول خدا (صلي‌الله عليه و آله) قرآن را بر جبرئيل (عليه‌السلام) و جبرائيل بر رسول خدا (صلي‌الله عليه و آله) مي‌خواند.

ابن عباس گويد: رسول خدا (صلي‌الله عليه و آله) در خير و احسان، بهترين و بخشش‌كننده‌ترين مردم بوده، بخصوص در ماه رمضان يعني به هنگامي كه جبرائيل (عليه‌السلام) او را ملاقات مي‌كرد، چون جبرائيل در هر شبِ ماهِ رمضان، آن حضرت را ملاقات مي‌كرد، و اين برخورد و ملاقات تا پايان هر ماه رمضاني ادامه داشت. و قرآن را رسول‌ خدا (صلي‌الله عليه و آله) در اين ماه بر جبرائيل (عليه‌السلام) عرضه مي‌كرد. (صحيح بخاري، ج 1 ص 287)

در حديثي منسوب به حضرت فاطمه زهرا (سلام ‌الله ‌عليها) آمده است كه گفت: پيغمبر (صلي‌الله عليه و آله) به من فرمود جبرائيل (عليه‌السلام) در هر سال با من به معارضه و مبادله قرائت قرآن مي‌پرداخت و امسال دوبار قرآن را به هم عرضه كرديم، و اين حادثه نشانه رسيدن اجلم مي‌دانم.

به هر حال اين قرائن تاريخي حاكي از يك حقيقت در سرگذشت و زندگاني پيامبر گرامي اسلام (صلي‌الله عليه و آله) است و آن عدم آشنايي وي به خواندن و نوشتن مي‌باشد؛ زيرا در غير اين صورت اينهمه به حافظه و قرائت قرآن روي نمي‌آورد، بلكه با داشتن بهره و نصيبي از خواندن و نوشتن، قرآن را مي‌نگاشت و از تكرار قرائت و تمرين آن به منظور حفظ و از بر كردن قرآن بي‌نياز مي‌بود.