وحي يا آموزه الهي

سخن در پيرامون وحي از عرصه گسترده‌اي برخوردار است؛ در ابعاد گوناگون تفسيري، كلامي، فلسفي وحي مورد كاوش مي‌باشد. همه آن بحث‌ها هماهنگ با موضوع علوم قرآني نيست. ليكن چون علوم قرآني پيش‌نياز تفسير مي‌باشد؛ شناخت برخي ابعاد وحي كه در فهميدن قرآن، مفسر را ياري مي‌نمايد بايسته است. از اين روي‌كرد به مباحث وحي در علوم قرآن در زمينه‌هاي مفهوم وحي، حقيقت وحي و ويژگي‌هاي وحي و امثال اينها مي‌باشد. اما مطالبي چون امكان وحي، مقايسه وحي قرآني با ديگر كتب آسماني، تجرد روح انسان و ويژگيهاي روح مجرد و مطالبي از اين قبيل كه بيشتر رنگ كلامي و يا فلسفي دارد؛ ارتباط آن چناني با علوم قرآني ندارند. در علوم قرآن تلاش براي شناخت ويژگي‌هاي وحي رسالي است تا با بررسي‌ ويژگي‌هاي وحي برخي شبهات در اين رابطه پاسخ داده شود.

برخي و بلكه بسياري براي شناخت وحي و يا ويژگي‌هاي آن تلاش مي‌كنند مفهوم صحيح از واژه وحي بدست آورند به گمان اين كه اگر به اين كار موفق شوند شناخت صحيح از وحي حاصل مي‌شود. در صورتي كه راه صحيح فهميدن وحي زبان خود وحي يعني قرآن است و قرآن حقيقت وحي را تبيين نكرده، تنها خصوصيات اين آموزه الهي را طرح نموده است و در بيان ويژگي‌ها هم تنها وحي تعبير نكرده است بلكه تعبيرات گوناگون نموده است كه اگر ترجمه لغت راه‌گشا باشد بايد تمام آن واژه‌ها ترجمه شوند ولي ترجمه واژه آنچنان كارآيي در شناخت حقيقت وحي ندارد.

 

 

 

 

قرآن و آموزه الهي

قرآن از اين آموزه و تعليم الهي به إنزال، تلاوت، قرائت، القاء، اظهار، فرقان، تعليم، وحي و … تعبير نموده است.

(بالحق اَنزَلناهُ وَ بِالحق نَزَلَ) (اسراء، 105)؛ «قرآن را به حق فرود فرستاديم و به حق هم فرود آمده است».

(اَللهُ الَّذي اَنزَلَ الكتابَ بِالحق وَ الميزانَ) (نساء، 105)؛ «خداي آن چناني كه كتاب و ميزان را به حق فرود فرستاد».

(قُرآناً فَرقناهُ لتَقراهُ علي النّاسِ‌ علي مُكثٍ) (اسراء، 106)؛ «قرآني را كه قطعه قطعه بر تو فرود فرستاديم، تا با مكث آرامش بر مردم بخواني».

(تلك آيات الله نَتلُوها علَيكَ‌ بِالحق وَ اِنَّك لَمن المُرسلين( (بقره، 252)؛ «آنها آيه‌هاي خداي سبحان هستند كه بر تو به حق تلاوت مي‌كنيم و تو از فرستادگان خدا هستي».

(سنُقرِئُكَ فَلا تَنسي) (اعلي، 6)؛ «قرآن را به تو قرائت مي‌كنيم هيچ‌گاه آن را فراموش نمي‌كني».

(اِنا سنُقلي اِلَيك قَولاً ثَقيلاً) (مزمل، 5)؛ «ما به زودي بر تو سخن گرانقدر و سنگين القا خواهيم كرد».

)فَلا يُظهِرُ علي غَيبِه اَحداً اِلّا من اِرتَضي من رَسُولٍ( (جن، 26)؛ «خداي سبحان كسي را از علم غيبش آگاه نمي‌كند مگر كسي كه مورد رضايت او باشد از پيامبران».

)وَ علَّمك مالَم تَكُن تَعلَم( (نساء، 113)؛ «خداي سبحان حقايقي به تو ياد مي‌دهد كه هيچگاه قادر نيستي آنها را ياد بگيري».

)وَ لَقَد اَوحينا اِلَيك وَ اِلَي الَّذين من قَبلك( (زمر، 65)؛ «بر تو و بر پيامبران پيش از تو وحي كرديم».

)اِن هُو اِلّا يُوحي( (نجم، 4)؛ «قرآن جز وحي چيز ديگري نيست».

اينها همه تعيبر از يك حقيقت مي‌باشد، از اين حقيقت به وحي ياد مي‌شود. گرچه مفهوم واژگاني وحي به لحاظ ويژگيهايش بيشتر رهنمود به خصوصيت وحي است زيرا واژه وحي را به اشاره سريع (مفردات، ص 51)، سرعت (كتاب‌العين، 843. و نهايه ابن اثير، ج 5، ص 296)، سخن پنهاني (المنجد، ص 891. صحاح اللغه، ج 6 ص 2520)، اشاره (لسان العرب، ج 15، ص 240) معنا نموده‌اند.

اين تبيرها، ويژگي‌هاي وحي را بهتر مي‌رساند. كه در كاربرد اين واژه ممكن است برخي اين خصوصيات در نظر باشد و ممكن است در مثل وحي رسالي تمام خصوصيات مورد توجه باشد چنانكه ابن اثير مي‌گويد وحي بر كتاب و اشاره، رسالت، الهام، سخن‌ پنهاني اطلاق مي‌شود. در هر صورت شناخت واژه وحي و امثال آن در راه‌يابي به حقيقت وحي رسالي آن چنان كمكي نمي‌كند به خصوص با توجه به كاربردهاي قرآني آن.

 

 

 

 

كاربرد قرآني وحي

قرآن وحي را در خصوص آموزه غيبي و وحي رسالي به كار نبرده است بلكه وحي به معناي القا مطلب به ديگر با مراتبي كه دارد به كار رفته است حتي در مصاديق متضاد رحماني و شيطاني، وحي تعبير شده است.

واژه وحي در الهام مطلب به ديگر در سطح جماد گرفته تا وحي رسالي كاربرد دارد،

)و اَوحي في كُلِّ سماءٍ اَمرها( (فصّلت، 12)؛ «دستور هر آسماني را به آن وحي نموده است».

)و اَخرجتِ‌ الاَرضُ اَثقالَها بِاَنَّ رَبَّك اَوحي لَها( (زلزال، 5)؛ «زمين‌ سنگيني‌هاي خود را بيرون نمود زيرا خداي سبحان چنين وحي و دستوري به او داده است».

در مورد حيوان نيز مي‌فرمايد: )و اَوحي رَبّك اِلي النَحلِ‌ اَنِ اتَّخذي من الجِبالِ بُيوتاً( (نحل، 65)؛ «پرورش‌دهنده تو بر زنبور عسل وحي كرد كه از كوه‌ها، خانه‌ها انتخاب كند».

در مورد آموختن به انسان عادي مي‌فرمايد: )و اوحينا الي اُمِّ موسي اَن اَرضيعه( (قصص، 7)؛ «بر مادر موسي(ع) وحي كردم كه موسي را شير بنوشان».

)و اوحيتُ الي الحواريينِ اَن آمنوا بِي( (مائده، 111)؛ «بر حوارين عيسي (ع) وحي كرديم كه به من ايمان آورديد».

در مورد آموختن به ملائكه مي‌فرمايد:

)اِذا يُوحي رَبك اِلَي الملائِكَه( (انفال، 12)؛ «آنگاه كه پروردگار تو بر فرشته‌ها وحي كرد».

حتي وحي در القائات شيطاني به كار رفته است: )اِنَّ الشَياطينُ لَيُوحُونَ‌ الي اَوليائهِم( (انعام، 112)؛ «شيطانها بر دوست‌داران خود وحي مي‌كنند».

)وَ كَذلك جعلنا لكُلِّ نبيءٍ عدُواً شَياطينَ‌ الأِنسِ و الجِن يُوحي‌ بعضُهُم الي بعضٍ( (انعام، 12)؛ «براي پيامبري از ميان انسانها و جن‌ها دشمناني قرار داديم كه برخي بر برخي ديگر وحي مي‌كنند».

با توجه به مراتب اينگونه آموزه‌ها از كاربردهاي قرآني كه به صورت يكنواخت مي‌باشد نمي‌توان از خود واژه به حقيقت يا ويژگي وحي رسالي پي برد. براي دسترسي به ويژگيهاي وحي راه ديگري بايد انتخاب نمود. البته اين تعبيرات از يك لحاظ در خور توجه هستند كه اختصاص به وحي رسالي رسول‌الله (ص) ندارند، بلكه در مورد آموزه غيبي و الهي ساير انبيا هم همين تعبيرات آمده است.

 

 

 

وحي همگون انبيا

از كاربردهاي قرآن اين نكته به خوبي آشكار است كه اين نوع آموزه‌ كه وحي رسالي ناميده مي‌شود اختصاص به پيامبر خاصي ندارد بلكه حقيقت وحي و ويژگيهاي آن مربوط به وحي تمام انبيا مي‌باشد. از اين آموزه الهي در مورد همه انبيا تعبيرها يكسان است:

)نَزَّلَ علَيك الكتابَ بِالحقِ مُصَدقاً لما بين يديه وَ اَنزَل التُواراهَ‌ وَ‌الانجيلَ( (آل‌عمران، 3)؛ «به حق بر تو كتاب فرود فرستاد در حالي كه اين كتاب مصدق كتاب‌هاي آسماني است كه در دسترس تو است و تورات و انجيل را فرود فرستاد. كه از ارسال كتاب‌هاي آسماني تعبير به انزال نموده است».

)كَذالك يُوحي اِلَيك وَ اِلَي الَذين من قَبلك اللهُ( (شوري، 1)؛ «اين چنين خداي سبحان بر تو و بر همه انبيا پيشين وحي كرد».

از همه تعبير به وحي شده است. معلوم مي‌شود حقيقت و ويژگي‌هاي وحي در طول تاريخ رسالت يكسان است، لذا قرآن كه از هرگونه تحريف در امان مانده است وقتي وحي را معرفي مي‌كند نسبت به همه وحي‌هاي پيش نيز معرفي خواهد بود خصوصيت وحي رسول‌الله (ص) همان خصوصيت وحي نوح و ابراهيم و موسي و عيسي و ساير انبيا (ع) مي‌باشد كه هرگونه پيرانه و باطل از دامن وحي انبيا (ع) زدوده است. وحي ساير انبيا نيز ويژگي‌هايي كه بيان خواهد شد بهره‌ورند. گرچه از كتاب‌هايي كه به نام كتاب مقدس آسماني در دست است چنين نكته‌اي استفاده نشود. قرآن كه وحي خالصي است دامن همه را تطهير و ويژگي‌هاي همه را يكسان بيان نموده است.

 

 

 

حقيقت وحي

مفهوم واژه وحي و تعبيرات ديگري كه در قرآن از اين حقيقت شده است ما را در فهميدن حقيقت وحي ياري نمي‌كند و شايد حقيقت وحي رسالي براي غير پيامبران قابل درك نباشد و تا انسان پيامبر نباشد قادر نخواهد بود اين حقيقت را درك كند و از كاربردهاي قرآن هم اين چنين استفاده مي‌شود كه قرآن اصراري ندارد كه حقيقت وحي را تبيين كند تا انسانهاي عادي آن را درك كنند. بلكه قرآن توجه بيشتر به بيان ويژگي‌هاي وحي دارد. از حقيقت وحي مانند بسياري از معارف كه قابل درك همگان نيست با سكوت عبور كرده است. مانند اين كه در مورد ارائه ملكوت آسمان‌ها و زمين‌ به ابراهيم خليل (ع) مي‌فرمايد اين كار را براي يك اهدافي كه قابل درك شما نيست و براي اين كه ابراهيم به يقين برسد انجام داديم: )و كَذالك نُري اِبراهيم ملَكُوتَ‌ السمواتِ‌ والاَرضِ وَ ليكُونَ‌ منَ‌ المُوقنينِ( (انعام، 75)؛ «ملكوت آسمان‌ها و زمين را به ابراهيم نشان داديم براي انگيزه‌هايي، از جمله اين كه او از يقين‌كنندگان قرار گيرد».

«واو» در )وَ لَيَكُونَ مِنَ المُؤمِنينِ( نقش مهمي ايفا مي‌كند سخن از وسط شروع شده يعني اهدافي بزرگ در نظر داشتيم كه قابل فهم شماها نيست آنچه براي شما قابل درك است بازگو مي‌كنيم و آن اين كه ابراهيم با ديدن ملكوت يقين به حق پيدا مي‌كند و مانند اين كه در مورد دست به دست شدن قدرتها در روزگاران مي‌فرمايد: )وَ تلك الأيامُ نُداوِلُها بين النّاسِ‌ وَ‌ ليعلَم اللهُ‌ الَّذينَ‌ آمنوا منكُم( (شعرا، 194)؛ «قدرتها را دست به دست مي‌كنيم براي اهدافي كه قابل درك شما نيست و براي امتحان انسانها تا مؤمن را بشناسد».

و نظاير اين تعبيرها كه در قرآن آمده است. در هر صورت ما آيه‌اي سراغ نداريم كه حقيقت وحي را تبيين نموده باشد. آنچه سخن در قرآن در مورد وحي است درباره ويژگي‌هاي وحي است.

 

 

 

 

ويژگي‌هاي وحي

الف: آگاهي فرابشري

از برخي آياتي كه عنوان شد يكي از خصوصيات اين آموزه الهي به دست آمد. اين نكته اشاره شد كه وحي يك آگاهي معمولي نيست. وحي يك آگاهي برخواسته از تدبير عقلاني انسان نيست و يك دانش برخواسته از نبوغ انساني نيست. و نيز وحي يك آگاهي دروني و تجلي سلوك و مكاشفه انسان نمي‌باشد. بلكه وحي رسالي يك آگاهي فرابشري است وحي يك تعليم قدسي و ملكوتي است. و آگاهي است كه ويژگي‌هاي آگاهي و دانش بشري را ندارد. وحي آ‌موزه غيبي است و برخواسته از انديشه و عرفان و تجربه پيامبر نيست و اصولاً پيامبر يك واسطه بيش نيست اين چنين نيست كه دست‌آوردهاي وحي در اختيار پيامبر باشد. وحي آموزه‌اي است كه از جانب خداي سبحان از ملكوت به پيامبر متجلي مي‌شود: )اِنَّك لَتلَقَي القُرآنَ من لَدُن حكيمِ عليمٍ( (نمل، 6)؛ «تو قرآن را از نزد خداي حكيم و عليم دريافت مي‌كني. فرشته، وحي را از غيب بر پيامبر نازل مي‌كند».

)نَزَلَ بِهِ‌ الرُوحُ الأمينَ‌ علي قَبلك لتَكُونَ‌ منَ‌المُنذرين( (شعراء، 194)؛ «قرآن را جبرئيل روح‌الامين بر قلب تو فرود آورده تا تو از بيم‌دهندگان باشي. پيامبر در اين آگاهي نقشي ندارد و تنها واسطه است».

)قالَ الَّذينَ‌ لايرجُونَ لقاءَ‌نا اِئتِ‌ بِقُرآنِ غَيرِ هذا اَو بدلهُ‌ قُل ما يكُونُ لي اَن اُبدلَهُ من تلقاءِ‌ نَفسي اِن أتَبِعُ الاّ ما يُوحي اِليَّ( (يونس، 15)؛ «آنانكه به قيامت ايمان ندارند به پيامبر مي‌گفتند قرآني غير از اين قرآن بياور و يا اين قرآن تبديل به قرآن ديگر كن! در جواب آنها بگو كه من از نزد خود اختياري ندارم كه تبديل كنم من آنچه را كه وحي است پيروي مي‌كنم».

)قُل اَنزلَهُ‌ الذي يعلَم السر في السمواتِ وَالأرضِ( (فرقان، 6)؛ «بگو قرآن را آن كسي كه پنهان را در آسمان‌ها و زمين مي‌داند نازل كرده است».

)فَاعلَمُوا اَنَّما اُنزِلَ‌ بِعلمِ اللهِ( (هود، 14)؛ «بدانيد قرآن با علم الهي نازل شده است و از علم الهي نشأت گرفته است».

)و كَذالك اَوحينا اِلَيك روُحاً‌ من اَمرِنا ما كُنتَ‌ تَدري ما الكتابُ ولا الايمانُ( (شوري، 52)؛ «و آنچنان وحي بر تو كرديم بوسيله فرشته وحي به دستور ما اگر وحي نبود نه كتاب خدا را (قرآن) مي‌شناختي و نه مي‌دانستي ايمان چگونه است».

)و علَّمك ما لَم تَعلَمُ( (نساء، 113)؛ «خدا به شما آموخت آموزه‌هايي كه هيچگاه خودت آن را ياد نمي‌گرفت».

اين تحليل وحي از زبان وحي است و خود را اينگونه معرفي مي‌كند كه يك تعليم قدسي و غيبي و الهي است كه از ملكوت بر پيامبر ارزاني مي‌شود پيامبر نقش واسطه را دارد، وحي آموزه غيبي محض است: )اِن هُوَ‌ اِلاّ وَحي يوُحي( (نجم، 4)؛ «قرآن جز وحي الهي نيست».

وحي را نمي‌توان با دانش‌هاي بشري مقايسه كرد زيرا وحي آگاهي فرابشري است و لذا كاستي‌ها و ساير ويژگي‌هاي دانش بشري را ندارد.

ب: مصون از ترديد

از ويژگي‌هاي مهم ديگر وحي اين است كه چون يك تعليم قدسي و فراتر از دانش بشري است ترديد و خطا كه دو ويژگي آگاهي‌هاي بشري است در آن راه ندارد كه با توضيحي كه داده مي‌شود چگونگي اين ويژگي آشكار خواهد شد.

 

 

 

 

 

مراحل آگاهي انسان

1 – خودآگاهي

گرچه همه علوم افاضه از سوي خداست كه مبدأ هر فيض و نعمت است:

)فَما بِكُم من نِعمهٍ فَمنَ‌ الله( (نحل، 53)؛ «هر نعمتي از جانب خداست».

ليكن همه آگاهي‌ها يكسان نيست، بلكه مراحلي دارد. يك نوع آگاهي وجداني و يافتني است كه به طور مستقيم بدون واسطه «صورت علميه در ذهن» براي انسان حاصل مي‌شود كه از آن به علم حضوري ياد مي‌كنند ويژگي اين نوع آگاهي اين است كه چون واسطه در كار نيست اشتباه در تطبيق و خطا در آن راه ندارد و عالم هيچگاه در معلوم خود ترديد نمي‌كند عالِم در صحنه حضور است، حقيقت محض است مانند اين كه كسي در درون دريا قرار دارد در وجود آب نمي‌تواند شك كند. آگاهي‌هاي حضوري مانند آگاهي‌ انسان به هستي خودش آگاهي انسان به نفسانيات و خواسته‌هاي دروني خويش، مانند احساس گرسنگي، تشنگي، خوشحالي و درد و رنج. انسان هيچ‌گاه در هستي خودش شك نمي‌كند احساس گرسنگي را با تشنگي اشتباه نمي‌كند خوشحالي را با ناراحتي اشتباه نمي‌گيرد در درك اين حقايق نيازي به رهنمود ديگري ندارد خود‌‌اگاه است. در اين آگاهي‌ها خطا راه ندارد اين آگاهي قابل انكار و ترديد نيست. انكار اينها انكار بديهيات مي‌باشد. البته علم حضوري يكسان نيست مراحل و مراتب مي‌تواند داشته باشد، ليكن ويژگي‌هاي اصلي كه اشاره شد در همه مراحل مشترك هستند.

2 – آگاهي كسبي

نوع ديگر از آگاهي انسان آگاهي با واسطه است يعني انسان كه عالم و آگاه مي‌شود، آگاهي او به صورت ذهني يا صورت علمي خودش كه همراه اوست و به آن معلوم بالذات گفته مي‌شود، است. آنگاه وقتي آن صورت علمي منطبق با معلوم خارج باشد؛ مي‌شود علم، و آن خارج معلوم بالعرض مي‌باشد. براي توضيح بيشتر: وقتي شما يك گل زيبايي را در درون گلداني مي‌بيني به آن آگاهي داري كه فلان نوع گُل با چه زيبايي‌هايي در درون گلدان قرار دارد. آنچه معلوم بالذات شما است آن صورت علمي اين گل است كه در وجود شما نقش بسته است و از شما جدا هم نيست، لذا اگر از آن صحنه دور شدي و ديگر آن گل را نمي‌بيني، باز هم آن صورت با خصوصياتش در ذهن شما وجود دارد، مي‌تواني آن گل را به خاطر بياوري. اين صورت علمي شما معلوم بالذات است اگر اين خصوصيات با آن گلي كه در خارج است تطبيق كند، علم شما حقيقي واقعي خواهد بود اگر تطبيق نكند، خطا و اشتباه خواهد بود. لذا خطا يا ترديد در اينگونه معلومات انسان راه دارد كه از آن تعبير به علم حصولي و آگاهي كسبي مي‌كنند كه انسان در رسيدن به آن، نوعي نقش دارد، تحصيل مي‌كند خود‌آگاه نيست. در هر صورت ويژگي اين نوع آگاهي، احتمال خطا و ترديد است، كه ممكن است با آن معلوم خارجي هماهنگ باشد و ممكن است نباشد. اين نوع آگاهي انسان هم يكنواخت نيست زيرا آگاهي راه تحصيل آن حس ظاهري است، گاهي خيال و گاهي عقل و برهان و استدلال كه هر كدام مرحله و ويژگي‌هايي دارد كه اينجا جاي طرح آن نيست. نوع معلومات انسان در معارف، و علوم حسي و تجربي، عقلاني از اين قبيل است تمام اين مراحل در يك جهت همگون هستند و آن اين كه احتمال خطا و اشتباه در اينگونه معلومات راه دارد.

با توجه به اين دو نوع آگاهي انسان، وحي و آموزه الهي از قسم اول آگاهي است يعني علم حضوري است آن هم بالاترين و زلال‌ترين مرحله علم حضوري است لذا ويژگي اين نوع علم را هم در مرحله بالا برخوردار است و آن اين كه خطا و شك و ترديد در آن راه ندارد پيامبر (ص) هيچگاه وحي را با غير وحي اشتباه نمي‌كند. هيچگاه در شناخت وحي ترديد نمي‌كند هيچگاه در بعثت خودش ترديد ندارد. نياز به دليل برهان و تأييد اين و آن و يا حتي نياز به معجزه ندارد تا خودش باور كند كه پيامبر شده است و مطالبي كه بر او وحي مي‌شود علوم غيبي است نه القائات شيطاني. نشأه وحي نشأه حضور كامل و آگاهي محض و بدون ترديد است در آنجا شك راه ندارد، القاء شيطان راه ندارد. لذا وحي خود‌آگاهي دروني پيامبر نيست. ولي مانند خودآگاهي و علم حضوري انسان بلكه بالاترين مرحله خودآگاهي و علم حضوري ويژگي‌هاي آن را دارد:) ذالك الكتابُ لا رَيب فيه( ؛ «اين كتاب كه وحي است ترديدبردار نيست».

چرا شك‌بردار نيست؟ چون وحي است. حق محض است. در حق محض هيچگونه ابهام، خطا و ترديد نخواهد بود. اين مسائل از ويژگيهاي علوم حصولي است. ظهور محض و زلال‌ترين مرحله ظهور آميخته به اين مسائل نيست. نه كسي كه صحيح مي‌انديشد در حقيقت وحي ترديد مي‌كند و نه رسول (ص) و واسطه وحي در مورد آن شك مي‌كند. زيرا آنجا عرصه ترديد نيست همانند قيامت كه شك‌بردار نيست. نه اين كه فقط وقوع آن شك‌بردار نباشد بلكه چون صحنه قيامت ظهور محض است عرصه شك و ترديد نيست.

)رَبنا اِنَّك جامعُ‌ النّاسِ ليومٍ لا رَيبَ‌ فيه( (آل‌عمران، 9)؛ «خدايا تو مردم را براي روزي كه شك‌بردار نيست گردآوردنده هستي».

هيچگاه پيامبر شك نمي‌كند كه آنچه نازل شده وحي است يا القائات شيطان پيامبر وحي را فراموش نمي‌كند مرحله‌اي از علم و حضور است كه حضور آن دائم است نسيان و فراموشي راه ندارد، )سَنُقرِئُكَ فلا تَنسي( (اعلي، 6)؛ «رسول‌الله (ص) هيچگاه وحي را فراموش نمي‌كند».

در عرصه وحي نه خطا نه القاء شيطان هيچ كدام راه ندارد اصولاً شيطان بر پيامبر نفوذ و تأثير ندارد و اگر برخي نصوص موهم خلاف اين معناست همه آنها مفهوم صحيح دارند.

در هر صورت از مطالب گذشته نكاتي آشكار شد. نخست اين كه شناخت حقيقت وحي براي انسان عادي امكان ندارد. دو ديگر اين كه وحي يك آموزه فرابشري است و تحليل صحيح از وحي خود آيه‌ها قرآن مي‌باشد. كه آن را تعليم قدسي كه پيامبر در آن نقش ندارد معرفي مي‌كند. سه ديگر اينكه وحي چون همانند علم حضوري است ويژگي‌هاي آن هم را در مرتبه بالا دارد و لذا خطا و نسيان، در آن راه ندارد بر اين اساس تحليل‌هاي ديگر از وحي مانند تدبير عقلاني يا عرفاني و يا تجربه آموزه انساني و امثال اينها مردود خواهد بود. و نيز افسانه‌هايي كه پيامبر را مردّد در نبوت خويش دانسته و يا وحي را با القاء شيطاني اشتباه كرده بي‌اساس خواهد بود.

 

 

 

 

 

تحليل‌هاي ناسازگار از وحي

روش صحيح در تحليل وحي زبان خود وحي است كه به برخي آيه‌هاي ‌آن اشاره شد در اين راستا مباني و تحليل‌هاي غلط اظهار شده است كه به لحاظ اهميت موضوع برخي آنها را ياد‌‌آوري مي‌كنيم.

برخي وحي را نتيجه سير و سلوك و مكاشفات دروني پيامبر مي‌پندارند كه پيامبر در اثر صفاي باطني و اعتدال مزاج قلب و روح او به مرحله شهود و مكاشفه رسيده يعني خداي سبحان از بيرون با پيامبر سخن نمي‌كند بلكه چون قلب پيامبر زلال و منوّر مي‌شود از درون مظهر چشم و گوش الهي شده و وحي او همان الهام‌ها و مكاشفات دروني وي مي‌باشد. اين ديدگاه‌ را به برخي عرفا و صوفي‌هاي مسلمان نسبت مي‌دهند و البته در عبارات برخي افراد منحرف و در واقع ملحد و توجيح‌گرِ وحي نيز چنين سخناني ديده مي‌شود كه وحي را خود گوش پيامبر دانسته كه از درون برخواسته بر او نازل مي‌شود. شرح كوتاه در اين باره در بخش سبك‌شناسي و روشها همين نوشتار آمده است.

برخي ديگر وحي را نتيجه رشد عقلِ استدلالي و برهان پيامبر پنداشته‌اند كه در اثر ارتباط با عقل فعال مي‌تواند چنين معارفي را دست پيدا كند، يعني پيامبر چون فردي سرشار از عقل و ذكاوت است، در اثر رشد عقلاني و ارتباط با عقل فعال معارف را از جانب خداي سبحان دريافت مي‌نمايد،‌ از اين نوع تحليل تعبير بر تدبير عقلاني مي‌نمايند.

تحليل سومي نيز وجود دارد كه وحي همان بازتاب نبوغ اجتماعي پيامبر است. در حقيقت پيامبر نيز همانند ساير انسان‌ها است ليكن به لحاظ مرتبه بالاي از درك و فهم بهتر، مي‌تواند به آموزه‌هايي كه حاصل تجربه طولاني زندگي اجتماعي جامعه مي‌باشد كه پيامبر به لحاظ ويژگي‌هاي فردي خود بهتر از ديگران به اين رتبه نايل شده و بهتر به درك اين تجربيات موفق مي‌شود. در واقع مي‌شود. در واقع وحي همان جلوه و بازتاب آموزه‌هاي بشري است كه در اثر نبوغ پيامبر در عرصه روان‌شناسي و جامعه شناختي و … در او جلوه‌گر شده است. در هر صورت اين نوع تحليلها هم در مورد وحي بر چشم مي‌خورد و هم درباره برخي از دست‌آوردهاي آن كه برخي گرچه اصل وحي را اين چنين تفسير نمي‌كنند ليكن در بسياري از ابعاد نفوذ وحي مانند مسائل سياسي و حكومت‌داري چنين مي‌پندارند كه وحي در مسائل سياسي جامعه دخالت ندارد حقوق اساسي و نهادهاي سياسي جامعه را تدبير عقلاني و تجربيات اجتماعي بشر است و اگر پيامبري در اين راستا سخني دارد به لحاظ تدبير اجتماعي بشر است و اگر پيامبري در اين راستا سخني دارد به لحاظ تدبير اجتماعي وي است نه تعليم الهي و وحي. در هر صورت بي‌پايگي هر سه ديدگاه از مطالب قبلي روشن شد زيرا كه هر سه ديدگاه از مطالب قبلي روشن شد زيرا كه هر سه ديدگاه با تفاوت‌هايي كه دارند در اين جهت همگون هستند كه وحي را برخواسته از درون پيامبر مي‌پندارند حال يا رشد عقلاني يا تجلي عرفاني و يا تجربه انساني، هر كدام باشد وحي را تابشي از افكار و مكاشفات و اندوخته‌هاي بشري مي‌پندارند. و زبان وحي كه وحي را الهام از بيرون پيامبر مي‌داند و مي‌گويد پيامبر هيچ نقشي در معارف وحي ندارد و معارف وحي برخواسته از انديشه و عرفان پيامبر نمي‌تواند باشد، بلكه يك آگاهي فرادانش بشري است؛ تمام اين مسلك‌ها را مردود مي‌نمايد. زيرا وحي يك تعليم قدسي و غيبي است كه اصولاً در اختيار و در دسترس بشر نمي‌باشد و اگر بشر در رشد عقلاني و كشف عرفاني و اندوخته انساني خويش ميليون سال هم رشد و تعالي پيدا كند، به آموزه‌هاي الهي همانند وحي دسترسي پيدا خواهد كرد، كه خود تصريح نمود كه اگر وحي نباشد تو كه پيامبر هستي در بالاترين مرحله تكامل عقلي و عرفاني هستي، هيچ‌گاه به اين معارف نمي‌رسيدي:

)وَعلمك ما لَم تَكُن تَعلَم( (نساء، 113) البته رشد عقلاني و نيز بعد عرفاني پيامبر زمينه‌ساز وحي است. يعني پيامبر چون از ذكاوت و تقوا در مرحله عصمت برخوردار است، چون مراقب نفس خويش است و چون از لحاظ استعداد و تفكر بالاتر از مرحله انسان‌ها قرار دارد، اين زمينه فراهم شده كه معارف قدسي را بتواند از عالم ملكوت دريافت كند نه اين كه اينها باعث مي‌شود كه از درون خود بجوشد. بين اين دو سخن، فاصله بسيار است و احتمالاً برخي از فلاسفه مسلمان و نيز عرفاي پاك و منزه مسلمان نيز منظورشان همين نكته باشد، كه اينها نمي‌خواهند بگويند وحي از درون قلب پيامبر مي‌جوشد يا نتيجه رشد تفكر اوست بلكه رشد فكري و صفاي باطني پيامبر را زمينه‌ساز تجلي وحي مي‌دانند همان كه همه متكلمان مسلمان مي‌گويند كه از شرايط نبوت عصمت و طهارت و تقواي پيامبر است. در هر صورت سخن از هر كسي باشد، اين سه مبنا و نيز مباني مشابه آن چه در اصل وحي و چه در ابعاد نفوذ وحي بي‌پايه خواهند بود و هماهنگ با آيه‌هاي قرآن وانبوه روايات و آثار عترت (ع) نمي‌باشد و با تمام اين معارف و متون ديني ناسازگار است البته هركدام از اين تحليل‌ها نارسايي‌هاي ديگري نيز دارند، مانند اين كه در تدبير عقلاني همانند ساير معلومات حصولي خطا و ترديد راه دارد يا مكاشفات عرفاني قابل انتقال به ديگري نسبت دريافت‌هاي شخصي است و امثال اين اشكالات؛ به لحاظ اين كه بي‌پايگي اين تحليل‌ها آشكار شد، ديگر نيازي به گسترش سخن در اين زمينه‌ها ديده نمي‌شود.

 

 

 

 

 

تشخيص وحي

با توجه به مبناي صحيح در تحليل وحي كه ويژگي بالاترين مرتبه علم حضوري را دارد، پاسخ شبهات ديگر نيز كه افسانه‌اي بيش نيستند در رابطه با وحي روشن مي‌شود؛ زيرا اين شبه‌ها ناشي از عدم تحليل صحيح وحي مي‌باشد كه وحي را در حد انديشه‌هاي حصولي و بشري انسان تنزل داده‌اند، آنگاه برخي شبهات را پذيرفته‌اند در واقع اساس وحي را زير سؤال برده‌اند! اينان در مورد وحي بگونه‌اي انديشيده‌اند كه پيامبر و معارف وحي را همانند ساير آموزه‌هاي انساني پنداشته‌ كه ترديد در آنها روا مي‌باشد، به طوري كه پيامبر (ص) قادر به تشخيص معارف وحي نمي‌شود سخن فرشته را از سخن شيطان تشخيص نمي‌دهد! الهامات رحماني را از القائات شيطاني باز نمي‌شناسد! پيامبر وقتي به رسالت رسيده است خود باور ندارد و مطمئن نيست كه اين مقام چه مقامي است و اين معارف از كدامين سو بر او متجلي مي‌شود! و افسانه‌هاي جعلي و بي‌پايه را نيز در اين راستا نام مي‌برند از جمله داستان ساختگي ورقه بن نوفل و افسانه غرانين را مي‌توان ياد كرد.

 

 

 

 

 

افسانه ورقة بن نوفل

خلاصه اين داستان كه در كتاب‌هاي علوم قرآن به خصوص اهل سنت راه پيدا كرده، اين است كه وقتي اولين تجلي ملكوتي وحي در جبل‌النور در غار حرا به رسول‌الله (ص) آشكار شد، حضرت از بالاي كوه پايين آمدند، حالت‌هايي كه به او دست داده بود و سخناني كه مي‌شنيد نمي‌دانست چه كسي با او سخن مي‌گويد و حالت خود را تشخيص نمي‌داد، وقتي به خانه بازگشت همسرش خديجه، حال مضطرب و لرزان او را مشاهده كرد و از خصوصيات او پرسيد. در نهايت نه حضرت و نه خديجه نتوانستند موقعيت پيامبر را تشخيص دهند! و چون ورقه بن نوفل يك عالم مسيحي و پسرعموي خديجه بود، به پيش او رفته و شرح حال حضرت را بازگو نمودند ورقه هم از ويژگي‌هاي او جويا شد كه اگر اين چنين باشد القاء شيطاني، اگر آن چنان باشد نبوت رحماني است. آنگاه وقتي قراين و شواهدي كه ورقه گفته بود به عنوان نشانه‌هاي نبوت در رسول‌الله (ص) مشاهده شد، مطمئن شدند كه به مقام رسالت مبعوث شده است!! (صحيح بخاري، ج 1، ص 3، صحيح مسلم، ج 1، ص 97، سيره ابن هشام، ج 2، ص 73، التمهيد، ج 1، ص 78)

 

 

 

 

 

 

 

افسانه غرانيق

مشابه اين داستان، افسانه غرانيق است كه رسول‌الله (ص) از اين كه وحي الهي بين او و اقرباي كافرش جدايي افكنده بود ناراحت بود! و اميدوار بود كه آيه‌اي نازل شود موجب التيام و همدلي با اقوام او گردد. در هنگامي كه سوره نجم نازل مي‌شد و حضرت آن را تلاوت مي‌نمود به اين آيه‌ها كه رسيد: )اَفَراَيتُم اللاّت وَ الغُريَ وَ مناتَ الثالثَه الاُخري( ؛ «اي مشركان آيا دو بت بزرگ لات و عزي را ديديد، آيا سومين بت، منات را ديديد».

شيطان به صورت حيواني سفيد بر او ظاهر شد و اين جمله را اضافه كرد: )تلك الغَرانيق العلي وَ‌ اِنَّ شَفاعتُهن‏? لَتَرجي( ؛ «اينها سفيدپوشان بلندمرتبه هستند كه اميد شفاعت آنها مي‌رود».

حضرت هم اين جمله‌ها را قرائت كرد آنگاه سوره را ادامه دادند! مسلمانان و نيز مشركان مكه از اين موضع‌گيري خوشحال شده و سجده مي‌كردند! (تفسير طبري، ج 173، ص 131. در المثور، ج 4، ص 194 و تمهيد، ج 1، ص 85. توضيح: غرانيق به پرندگان سفيد و در اصل پرندگان سفيد دريايي گفته مي‌شود. در اينجا بت‌هاي مشركان به پرندگان سفيد و زيبا تشبيه شده است). باور نمودن اين افسانه‌ها در مورد وحي ناشي از عدم آگاهي به ويژگي‌هاي وحي و رسالت است. كه پيامبر در عرصه نبوت شك مي‌كند كه پيامبر شده يا نه آنگاه به تأييد يك عالم نصراني مطمئن مي‌شود كه پيامبر شده است!. و يا پيامبر القائات شيطان را از الهامات رحمان تشخيص نمي‌دهد. در لابلاي آيه‌هاي قرآن آيه‌هاي شيطاني را قرائت مي‌كند! افسانه بودن اين داستانها آشكار است و هيج مسلماني با شناختي كه از نبوت و مقام وحي دارد به اين افسانه‌ها توجه ندارد گرچه اينها بهانه دست مستشرفان معاند و بهانه‌جويي قرار مي‌دهد و باعث خورده‌گيري به اسلام و رسول‌الله (ص) مي‌گردد. براي زدودن اين تهمت، بر علماي اهل سنت است كه اين افسانه‌ها را از باورهاي خويش تطهير كنند. و بهانه به دست دشمنان اسلام و قرآن ندهند. عرصه وحي ترديد بردار نيست تا كسي در مقام نبوت خودش شك كند يا القائات را با وحي به اشتباه بگيرد. آنجا آشكاري و آگاهي محض است هيچ چيز به چيز ديگر مشتبه نمي‌‌شود. راه‌هاي دريافت وحي بسيار مطمئن است كه هيچگونه راه نفوذ شيطان و يا بروز نسيان و اشتباه در آن راه ندارد.

 

 

 

 

 

 

 

 

راه‌هاي دريافت وحي

چگونگي دريافت وحي را در يك تقسيم كلي مي‌توان به دو قسم باواسطه و بي‌واسطه تقسيم نمود، كه هر دو راه مطمئن و بدون نفوذ شيطان و نسيان و امثال اين كاستي‌ها مي‌باشد. اين دو راه را مورد بررسي قرار مي‌دهيم.

الف: وحي لدني

قسم اول كه وحي بي‌واسطه است آن معارف است كه پيامبر به طور مستقيم بدون وساطت هيچ موجود ديگر حتي جبرئيل و فرشته وحي از جانب خداي سبحان دريافت مي‌كند كه به اين «وحي لدني» گفته مي‌شود كه آموزه‌ الهي از نزد خداي سبحان است )وَ اِنَّك لَتُلَقي القُرآنَ من لَدن حكيمِ عليمٍ( (نمل، 6)؛ «تو قرآن را از نزد خداي حكيم و عليم دريافت مي‌كني».

در گرفتن اين وحي هيچ چيز واسطه نيست بلكه عروج و صعود و قرب معنوي پيامبر به آن مرحله قاب قوسين؛ به آن مرحله‌اي كه حتي فر شته وحي را ياراي همراهي نبود؛ شرط است تا وحي را مستقيم دريافت نمايد؛ حال اينگونه وحي آيا تنها معارف عميق الهي و مفاهيم قرآن است يا در مرحله الفاظ همچنين شيوه تحقق دارد اين بحث ديگري است. آنچه مسلم است رسول‌الله (ص) وحي لدني‌ اين چنين داشته است.

ب: وحي باواسطه

قسم دوم، وحيي است كه توسط جبرئيل يا موجود ديگري بر پيامبر تجلي پيدا مي‌كند و پيامبر صدا را كه قرآن تلاوت مي‌كند از فرشته يا درخت و يا شيء ديگر مي‌شنود: )نَزَلَ بِه الروحُ علي قَلبِك لتَكونَ من المنذرين( (شعراء، 194)؛ «فرود آورد به قلب تو آن را روح‌الامين تا اين كه تو مردم را از عقاب الهي بيمناك كني».

اين نوع وحي، وحي باواسطه است حال واسطه ممكن است فرشته باشد يا درخت يا شيءِ ديگر كه به اين ويژگي‌ها آيه اشاره دارد؛

)وَ ما كانَ لبشَرٍ اَن يكَلَّمه‘ اللهُ اِلاّ وَحياً اَو من وَراءِ حجابٍ اَو يرسلَ رَسولاً فَيوحي بِاذنِه ما يشاءُ اِنَّه‘ علي‘ حكيمّ( (شوري، 51)؛ «خدا با بشر سخن نمي‌گويد مگر از سه راه، وحي (وحي لدني) يا از پشت پرده (مانند درخت كه وحي از طريق آن بر موسي (ع) متجلي شده) (فلما أتها نودي من شاطي الوادِ الأيمن في البقعه المباركه من الشَجرهِ اَن يا موسي اِني انا الله رَبّ العالَمين. (قصص، 30) هنگامي كه موسي به آن درخت نزديك شد، از جانب وادي ايمن در آن بارگاه مبارك از آن درخت مقدس ندايي رسيد كه اي موسي هوش دار كه منم خداي كه پرورش‌دهنده جهانيان هستم) و يا با فرستادن رسول و فرشته وحي».

هر دو طريق به نوعي مطمئن است كه به هيچوجه انحراف در آنها راه ندارد و وحي را سالم از خداي سبحان گرفته و حفظ كرده و سالم به گوش مردم ابلاغ مي‌كند: )عالم‘ الغَيبِ فَلا يظهر علي غيبِه اَحداً اِلاّ منِ اِرتَضي من رَسولٍ فَإِنَّه يسلُك‘ من بينِ يديه وَ من خَلفه رَصَداً ليعلَم اَن قَد اَبلَغُوا رِسالاتِ رَبِهِم( (جن، 28)؛ «خداي سبحان عالم به غيب است و بر غيب خويش كسي را آگاه نمي‌كند مگر كساني كه مورد پسند و رضايت او باشند از پيامبر. آنگاه وقتي او را (پيامبر را) از غيب آگاه مي‌كند در اطراف او نگهباناني قرار مي‌دهد تا بداند كه پيامبران وحي را سالم به گوش مردم رسانده‌اند».

وحي با حفظ حراست نگهبانان الهي صيانت دارد، هم در مرحله گرفتن هم در مرحله حفظ و نگه‌داري و هم در مرحله ابلاغ به مردم وقتي به گوش مردم رسيد. آنگاه، حجت خدا تمام شده اگر خطا و اشتباهي صورت بگيرد از ناحيه مردم است.

 

 

 

 

 

گذري به آنچه گذشت

درباره وحي مطالبي چون مفهوم وحي، كاربرد قرآني وحي، همگون بودن وحي انبياء و حقيقت وحي، ويژگي‌هاي مهم وحي كه تعليم فرادانش بشري و مصونيت از هرگونه خطا و ترديد دارد و تحليل صحيح وحي از زبان وحي طرح شد. و نيز به تحليل‌هاي غلط تدبير عقلاني و يا مكاشفه عرفاني و يا اندوخته‌هاي دانش انساني اشاره شد كه اين برداشتها همه خلاف آيه‌ها قرآن و بدور از معارف اسلامي است و همه اينها ناسازگار با زبان و تحليل قرآن مي‌باشد و در بين سخن به اين نكته اشاره شد كه پيامبر در نبوت خود و وحي آسماني ترديد نمي‌كند و در تشخيص وحي نياز به تأييد ديگري ندارد و نيز شيطان راه نفوذ بر انبياء را ندارد و هيچگونه القائات شيطاني در عرصه وحي وجود ندارد تا با وحي اشتباه گرفته شود و افسانه‌هايي كه در اين رابطه داستان شده همگي بي‌پايه هستند كه بايد از معارف زلال و انديشه‌هاي برهاني وحي و اسلام زدوده شوند. و در پايان راه‌هاي دريافت وحي اشاره شد و اين نكته نيز توجه داده شد كه وحي در سه مرحله، گرفتن و نگه‌داري و ابلاغ مصون از تغيير و نسيان است تا سالم به گوش مردم برسد و اتمام حجت شكل بگيرد.